کتابهایی که خوانده نمیشوند
نویسنده : مرضیه ربیعی
میتوان ساعتها درباره مشکل کتابنخوانی مردم این سرزمین گفت و اینکه چرا کتابخوانی آنان به دو دقیقه در روز هم نمیرسد. این دو دقیقه در روز هم لابد به خواندن تیتر درشت روزنامهها و اکتفا به آن اختصاص مییابد؛ آنهم نه روزنامههایی که هرروز در سبد کالای هر خانواده کنار گوشت و مرغ و شیر و میوه و شیرینی و هزارویک مایحتاج ضروری جای میگیرند؛ نه، همان تیترها هم موقع برگشت از خرید روزانه در یک مجال چندثانیهای کنار دکه روزنامهفروشی نصیب سرانه کتابخوانی کشوری نزدیک به هشتاد میلیون جمعیت شده است.
همچنان میتوان از مشکل کتابنخوانی گفت و رسید به قیمت کتابها و این بحث همیشگی که مردم ترجیح میدهند در این وانفسای زندگی و گرانیها ابتدا مایحتاج ضروری و خوردنیها را تهیه و اگر چیزی ته جیب ماند، برای خرید کتاب هزینه کنند که همیشه قبل از رسیدن به آخرین سوژه یعنی کتاب، سوژهای دیگر و حتماً واجبتر سروکلهاش پیدا میشود و هیچوقت نوبت به کتاب نمیرسد البته اینها را تیراژهای غریب و باورکردنی کتابهای درجهیکی میگویند که به سیصد نسخه میرسند و همین تعداد هم به فروش نمیروند و سالها باید در قفسه کتابفروشیها بمانند و خاک بخورند. میتوان همچنان از مشکلات کتابنخوانی گفت و به هیچ جا نرسید؛ چون هر عملی برای اینکه تبدیل به سنت شود باید ابتدا دغدغه، کمبود و خلأ آن حس شده و حرکتی صورت گیرد. مردم قطعاً کمبود دارند؛ اما کمبود فرهنگی و اجتماعی و شکستهای ریزودرشت خانوادگی و آسیبهای جدی اجتماعی و بنبستهای روابط سالم و هزارویک مشکل فردی و اجتماعی که با چیزهای دیگر پرمیکنند و به خیالشان قطعاً درست است. با کمی بررسی و ریزنگری در فرهنگعامه به نکات بااهمیتی میرسیم که از منظر آسیبشناسانه میتوانند کلیدهایی را برای حل این معمای شگفتانگیز ارائه کنند. در خانههای ایرانی کتابخانه یا حتی چند قفسه که بهجای ظروف تزئینی به کتاب اختصاص یافته باشد، در مرتبه آخر اهمیت است. بسیاری از خانهها فاقد چنین امکاناتی هستند. پس میماند یک پرسش که دستیابی به جواب آن کار سادهای نیست: چه باید کرد؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسش اول باید علتها را ریشهیابی کرد. پدر و مادری که خود کتاب نمیخوانند، کتاب و کتابخانهای هم ندارند، نمیتوانند فرزندانی علاقهمند به کتابخواندن داشته باشند. این مهم باید موردتوجه جامعهشناسان ما قرار بگیرد تا در سطح کلان و سطوح فرهنگی، سیاستگذاران به آن نگاه ویژهای داشته باشند. صرف مرور کمبودها نهتنها نتیجهای حاصل نمیکند، بلکه مسئله را پیچیدهتر نیز میکند. این معضلی است که مانند تمام کاستیها قابلجبران و بررسی است و بهنظر میرسد وقت آن رسیده که وارد مرحله تازهای شویم، مرحلهای که بیمدد جامعهشناسان و سیاستگذاران دولتی ممکن نیست؛ همچنین بدون درک واقعیت هولناکی به نام بیعلاقگی ایرانیها به خواندن کتاب!