printlogo


نگاهی به زندگی نامه صغیر اصفهانی:
به هیچ قیمت نفروختم جواهر خویش
سید علی اکوچکیان

هشت ساله بودم که عصر یکی از روزهای آدینه، پدرم که سید باطن دار و ساده ای بود ،مرا به خانه یکی از دوستانش برد. حیاط آن خانه زیبا بود و باغچه ای سبز درآن خود نمایی می کرد. زیراندازی درکنار آن پهن وگسترده بود. درگوشه‌ای بساط چایی که عبارت از منقلی پر از آتش و چند قوری آب جوش و چایی در کنار آن بود که به اصطلاح دراویش "دوده" می‌نامیدند،وجود داشت. شخصی هم در کنار و پای آن نشسته، مسئول ریختن چای بود. شخص دیگری هم به پشتی و به دیوار مشرف برآن تکیه زده بود که نامش محمد حسین و شهرت وی صغیر اصفهانی بود.صغیر اصفهانی متولد 13رجب در سال 1312ه.ق مطابق با1295 خورشیدی در اصفهان دیده به جهان گشود. پدرش اسدالله، مردی با خدا بود. از سه سالگی علاقه زیادی به خواندن و نوشتن پیدا کرد ولیکن به خاطر خرد سالی در هیچ مکتب خانه ای به او اجازه تحصیل ندادند تا اینکه در سن شش سالگی، اولین تک بیتی خود را به زبان جاری ساخت ؛به همین دلیل هم او را صغیر نامیدند. در هشت سالگی به خاطر سرودن اشعار وکلام موزون مورد توجه و تحسین همگان خصوصاً ادب دوستان قرارگرفت. فرزندش احمد نقل می کند، وجه تسمیه تخلص پدرش، به واسطه این است که روزی پدرش به انجمن کمال و محضر مرحوم میرزا عباسعلی شیدا رفته و شعری می‌خواند که تخلص "صغیر" داشت‌؛ به همین علت که در دوران صغارت (‌خردسالی ) شعر سرود ه بود، توسط شیدا این تخلص براو گذاشته شده است. دراین باب دراول دیوانش سروده است:«مرا صغیرتخلص به جابود که سه چیز /مراد دارم وهستم از این تخلص شاد /در اول اینکه به عهد صغارتم ایزد/زبان به گفتن اشعار جان فزا بگشاد/به دوم اینکه نگیرند اکابرم خرده/ اگر ز خامه من نقطه ای خطا افتاد/به سوم اینکه چو روز حساب پیش آید/محقق است که آنجا بود صغیر آزاد». وی به عرفای زمان خود علاقه مند بود وبه گفته یکی از شاگردانش به نام سرور ازمحضر مرحوم مشفقی فیض می گرفته است.نا گفته نماند، مشفقی مردی عارف‌،منجم وستاره شناس بود که برعلوم غریبه نیز احاطه داشت. خوراک روزانه او اغلب کدویی بوده و دریکی از حجره های مسجد حکیم سال ها زندگی می کرد. مشفقی یادگاری به نام ساعت خورشیدی درگوشه شمالی مسجد بنا می کند که دارای میله فلزی شاخص است وهنوز درتمام فصول ظهر شرعی را نشان می دهد. مقبره وی دربیرون مسجد و درمجاورت پیاده روی وفضای سبز خیابان حکیم موجود است.اشعارش توسط شیدا ومشفقی و دیگر اعضای انجمن کمال درابتدا تصحیح می شده است.
 در مدح امیر المومنین وائمه اطهار می سرود
صغیر در سال 1321شمسی به خدمت آقا میرزا عباس، صابر علیشاه که یکی از پیران ومرشدان طریقت بود، رسید و ازمحضر آقا میرزا عباس، سید زین العابدین، ذوالریاستین نیز کسب فیض کرده، پس از آن اشعار وی رنگ وبوی ولایت به خود گرفت و در مدح امیر المومنین وائمه اطهار می سرود.از سال 1334 در انجمن دانشکده اصفهان مشغول بود و مدت 18سال به طور مداوم در آن فعالیت داشت.وی با طبع سرشار و بیان زیبا هیچگاه حاضر به سرودن هجو و مدح کسی نشد و نخواست از این راه امرار معاش کند. اشعار زیر از دیوان وی است:«هزار شکرکه هرچند خامه فرسودم /زبان به مدح و به ذم کسی نیالودم/مرا نبود طمع خلق را کرم زین رو /من از معامله هجو ومدح آسودم/به هیچ قیمت نفروختم جواهر خویش/به کس برا ی صلت هیچ شعر نسرودم».وی تمام عمر خویش را در شغل نساجی و بافندگی گذراند و با پدرم همکار بود. یکی از علل روابط آنها و نزدیک شدن پدرم به وی همین موضوع شغلی بود. این تنها ممر روزی اش بوده وتنها از این راه گذران زندگی می کرد. سپس مدت‌ها رییس انجمن شیدا و کمال شد و هر روز به زیبایی کلام ، اشعار و سروده های خود می افزود. از وی "دیوان اشعار" که " مصیبت نامه " از آن جداگشته است و مزین به " فضایل الائمه "و" خطبه الغدیر"و "وداد البشر" است . خود دراین باب می‌فرماید:«در جهان آمد صغیر و چند روزی ماند و رفت/یادگار از وی در این عالم کتابی بیش نیست».صغیر مردی بردبار ، عالم ، دانا و صبور بود و سجایای اخلاقی وی باعث شده بود پیروانی داشته باشد. در مدت زندگی خود آثاری در قالب شعر و خاطره و بیان شیوای زبان پارسی برجای گذاشت. بیشترین شهرتش به‌واسطه سرودن اشعار عرفانی و مدح مولی الموحدین بوده است.«آن چنان مستم زجام ساقی کوثر که دانم/نفخه صور قیامت هم نسازد هوشیارم/من به دنبال وی اینجا آمدم افتان وخیزان/ورنه هرگز اندرین عالم نیفتادی گذارم/از دل خود هرچه می پرسم ز رسم و راه وآیین/گوید اینها چیست من از عشق حیدر بی قرارم/یکی دیگر از سروده های او در مدح امیر‌المومنین این است: «تا منقبت شیر حق آیین صغیر است/ در دفتر نظمش ورق باطله ای نیست»
 اشعار آیینی صغیر
اما آنچه باعث شهرتش شد، اشعار آیینی اوست که مورد نیاز و استفاده مداحان قرار گرفته که یکی از آن اشعار این است:«داد درویشی از سر تمهید/ سر قلیان خویش به مرید/گفت از دوزخ ای نکو کردار/قدری آتش به روی آن بگذار/بگرفت و برد و باز آورد/عقد گوهر ز درج راز آورد/گفت در دوزخ آنچه گردیدم/درکات جهیم را دیدم/آتش و هیزم و زغال نبود/اخگری بهر انتقال نبود/هیچ کس آتشی نمی افروخت/ زآتش خویش هر کسی می سوخت.»البته این نظم که از معروف ترین اشعار اوست، بر گرفته از استاد سخن و شاعر نامدار ایرانی که شهرت جهانی داشته و دارد بوده و از او اقتباس کرده است.
«بهشت گر چه پر آسایش است و ناز و نعیم/جز آن متاع نیابی که خود فرستادی»و دیگری فرمود:«زاهد مترسانم دگر دوزخ ندارد آتشی/آنها که می سوزند خود آتش ز دنیا می‌برند». استاد محمد حسین صغیر اصفهانی در سال 1373شمسی در سن 78 سالگی دعوت حق را لبیک گفت وجان به جان آفرین تقدیم وتسلیم کرد. آرامگاه وی در حرم راس الرضا ( صاحب ابن عباد) اصفهان در میدان طوقچی است. بعد از ظهر هر آدینه انجمن شعری به نام انجمن صغیر با مدیریت سرور و قیصر در آنجا بر قرار می‌شود‌.
روحش شاد و قرین رحمت باد. برخی منابع:1) دیوان اشعارصغیراصفهانی2)مصیبت نامه صغیر اصفهانی3)گفت وگو با فرزندان ودوستان زنده یاد صغیر اصفهانی


Page Generated in 0.0025 sec