ادامه از صفحه یک:
آیا از نظر قانونی به انجام آن ملزم هستیم؟ چطور میتوانیم مطمئن بشویم؟ آیا میتوانیم مشکل را با تقسیم آن به بخشهای کوچکتر، سادهتر کنیم؟ آیا این فرآیند در عمل امکانپذیر است؟ روی کاغذ خوب بهنظر میرسد ولی در اجرا چالشهای زیادی دارد. (فردی که ذهن شفافی ندارد پس از اینکه فرایند خوشسیمای روی کاغذ، در اجرا با شکست مواجه شد، متوجه این نکته میشود).
آنها تحتتأثیر لفاظیها و اصطلاحات تخصصی قرار نمیگیرند، سؤالهای راهگشا میپرسند که به ریشهیابی مسئله کمک میکند، حاشیه نمیروند و مستقیم به اصل مطلب میپردازند، توانایی عجیبی در تبدیل دادههای غیرململوس به ریال و دلار دارند، معمولاً تخمینهای خوبی ارائه میکنند و متغیرهای بیاهمیت را کنار میگذارند. عادت بعدی که به شما معرفی میکنیم هم از ذهنی شفاف و رها ریشه میگیرد.
3 - مدیریت زمان
مدیریت زمان ۳ عنصر دارد: اولویتبندی: در ارتش آلمان این باور رایج است که «سربازان باهوش اما تنبل به بهترین فرماندهها تبدیل میشوند. آنها روی چند وظیفهٔ محدود که همیشه و در هر موقعیتی مهماند، تمرکز میکنند و به انبوه کارهای بیاهمیت توجهی نمیکنند. درمقابل سربازان باهوش و سختکوش افسران ستادی خوبی میشوند.» بیشک «تنبل» کاربرد استعاری دارد؛ آنها میتوانند مثل فردی مانند «استیو جابز» سختکوشانه روی ۲ یا ۳ موضوع مهم کار کنند. برای اولویتبندی باید توان و زیرکی کافی برای دستهبندی کارها را داشته باشید.
خلق ظرفیت: باید بتوانید تواناییهایتان را در تأمین اهداف مشخص و ضعفهایتان را پیش از اینکه مشکلساز شوند، شناسایی و رفع کنید. برخی رهبران و سرگروهها چنان خود را درگیر رفع مشکلات حیاتی میکنند که وقتی برای خلق ظرفیت درنظر نمیگیرند. درنتیجه هنوز از بحران کنونی خارجنشده دچار بحران دیگری میشوند. بهنظر میرسد مدیران باهوش و باتجربه هم اهمیت این موضوع را چندان درک نکردهاند. خلق ظرفیت عنصری مهم در مدیریت زمان است. اگر ظرفیتهایتان را نشناسید، هرگز نمیتوانید زمانتان را بهخوبی مدیریت کنید.
مدیریت میمونها: در نظریهٔ مدیریت میمونها، میمونها را به مشکلات کارکنان تشبیه میکنند که به شما ارجاع داده میشوند و مانند میمونی به شما میچسبند. گرفتن میمون یعنی بهعهده گرفتن آگاهانه یا ناآگاهانهٔ وظیفه، مشکل یا تعهدی که شخص دیگری مسئول آن است. ما آگاهانه و بیشتر ناآگاهانه میمونها را به دیگران پاس میدهیم و درنتیجه باعث ابهام و سردرگمی میشویم، درحالیکه باید بهدنبال شفافیت باشیم. این سردرگمی یکی از بزرگترین آفتها در استارتاپهاست. دلایل خلق میمون و پاسدادن آن به دیگران موضوعی مفصل است و در این بحث نمیگنجد. سعی کنید از میمونها (پاسدادن یا پذیرفتن) اجتناب کنید. کاری کنید که همه بهروشنی و بدون ابهام از مسئولیتها و تعهداتشان آگاه باشند.
4 - تجسم کردن
«تجسمکردن» به معنی رؤیاپردازی دربارهٔ هدف کلی در خلأ نیست بلکه به معنی داشتن راهبرد در هنگام اجرا و پیادهسازی است؛ چیزی که تفاوت چشمگیری خلق میکند. در برگهٔ اهداف سرپرست آموزش، یکی از اهداف این بود: «بازرسی و تابعیت». این هدفگذاری بدون تجسم است. پس از تجسم وضعیت، هدف اینگونه تعریف شد: «افزایش کیفیت و همخوانی برنامهٔ آموزشی برای یادگیری روش مناسب گزارشدهی و بازرسی.» با این تعریف، سرپرست آموزش میتواند دورهها و فعالیتهایی را که به دستیابی به هدف کمک میکنند، شناسایی و تعریف کند. فراموش نکنید جزئیات بیشازاندازه در تعریف، باعث فراموششدن هدف اصلی میشود.
یکی از هدفهای مسئولان انبار، حذف اضافهکاری در هر فصل است. هدفگذاریِ بهتر این است که حقوق مناسب باربرها را مشخص کنیم (رقم خاصی را در نظر بگیریم). بهجای تلاش کورکورانه برای حذف اضافهکاری، اینکار به ما امکان میدهد با اهرمهای مختلف، که یکی از آنها اضافهکاری است، بازی کنیم.
نیازی نیست چیزهای خیلی بزرگی تجسم کنید. مهم این است که هرروز و هرلحظه بتوانید تجسم کنید، هرازگاهی سؤالهایی بپرسید مانند: «مشکل چیست»، «چرا امروز جلسه داریم»، «درست است که باید نظم و قانونمندی را تقویت کنیم اما حتماً باید از این راه پیشبرویم»، «آیا دو مسئله مختلف را باهم قاتی نکردیم»، «این روش چطور ما را به هدف میرساند».
5 - پیشبینی و پیشکنشی
پیشکنشی یعنی بهجای اینکه به رخدادها واکنش نشان دهیم، برای دردستگرفتن سررشتهٔ رخدادها ابتکارعمل و آمادگی داشته باشیم. به این مثال توجه کنید: مدیری برای دو شخص متفاوت درخواستی یکسان مبنی بر رفع مشکل پیشآمده ارسال میکند. رفع این مشکل ۴ تا ۵ روز زمان میبرد. شخص «آ» ظرف ۱ ساعت ایمیلی برای مدیر ارسال میکند با این مضمون: «درخواست شما را دریافت کردم. در اولین فرصت برای رفع مشکل اقدام و طی حدود ۵ روز آن را رفع میکنیم. هر روز گزارشی از وضعیت به شما ارائه خواهیم کرد.» و مشکل را ظرف ۵ روز رفع میکند. شخص «ب» بدون اینکه پاسخی ارسال کند، مشکل را طی ۴ روز برطرف میکند. به نظرتان کدامیک رضایت طرف مقابل را جلب میکند؟ پیشکنشگرها تماشاچی نیستند؛ آنها ابایی از آستینبالازدن و کثیفکردن دستهایشان ندارند. آنها خود را دخیل میکنند و کمکشان را دریغ نمیکنند. پیشکنشگرها حتی اگر کسی حمایتشان نکند، اوضاع را در دست میگیرند و به قربانی تبدیل نمیشوند. آنها دستدست نمیکنند و بهموقع اقدام میکنند.
منبع:
Source:https://www.linkedin.com/pulse/five-habits-highly-successful-start-up-employee-hari-t-n/?lipi=urn%3Ali%3Apage%3Ad_flagship3_profile_view_base_post_details%3BHkdj%2B9uuTDC1hZ%2BwPxUtsw%3D%3D