اگر بنا بر آنالیز و بررسی آنچه این روزها در برخی شهرهای ایران میگذرد باشد، میتوان فاکتورها و علل متعددی را کنار هم ردیف کرد و آنگاه درباره هر کدام از آنها به تفصیل سخن گفت. فاکتورها و عللی که یا در بهوجودآمدن این اتفاقها مؤثرند یا اینکه میتوانستند از وقوع این ناآرامیها تا حدود زیادی جلوگیری کنند. نکته این است که برخی از این مؤلفهها قطعاً مهمتر هستند. درست در همین جاست که میتوان گفت: وقتی برخی میگویند طیفی از این اغتشاشگران از روی ناآگاهی و ندانستن چنین میکنند، سخن به حقی بیان کردهاند. حالا سؤال این است: این آگاهی را چه کسی باید به جامعه تزریق میکرد؟ پاسخ این پرسش را شخص آقای روحانی در جلسهای که داشتند و متن آن در اختیار رسانهها قرار گرفت، بهخوبی بیان کردهاند. ایشان گفتهاند: «ما باید با مردم حرف بزنیم و صحبت کنیم. هیچ مسئولی نمیتواند بدون ارتباط، استمداد و توضیح با مردم در کار خودش موفق باشد.» اهالی سیاست، روزنامهنگاران، صاحبان عقیده و سخن، اساتید دانشگاه و خیلیهای دیگر بارهاوبارها از همان روزی که روحانی رئیسجمهور شد، از سال 92 تا به امروز این خواسته را از آقای روحانی داشتهاند که با مردم حرف بزند. از مشکلها بگوید و البته از راهحلها. از وضع امروز تحلیل کند و از آنچه پیش روست، سخن براند. از اینکه چه شده و چه خواهد شد. ایشان چنین نکردند و دیگران هر آنچه خواستند از دروغوراست و درستونادرست به خورد مردم دادند. یکی آن طرف در «منوتو»، «بیبیسی» و «صدایآمریکا» هر چه داشت میکس کرد و نقابی از راستیودرستی بر آن نهاد و تا توانست وضعیت را سیاهتر از هر چه سیاهیست نشان داد. آن دیگران هم این طرف آنقدر از پشت تریبونهای مختلف «غر» زدند و به سیاهنمایی از وضع موجود پرداختند تاآنجاکه اصلاً یادشان رفت همین چند سال پیش چگونه وقتی رئیسجمهور محبوب خودشان بر مسند امور بود مردم را توصیه به تحمل سختیها میکردند. این همه ماجرا نبود؛ این وسط کسانی هم در کنار آقای روحانی بودند که باید حرف میزدند؛ اما نمیزدند. حالا درهمینجا باید چند سؤال مهم مطرح کرد:1. در اینکه احمدینژاد به بدترین شکل ممکن دولت را تحویل روحانی داد، شک و شبههای وجود ندارد. این را بارها هم آقای روحانی گفتهاند و هم خیلیهای دیگر؛ اما آیا منظور از حرفزدن با مردم، گفتن عبارتهایی با محتوای چگونگی وضعیت در زمان تحویل گرفتن دولت است؟ این مسئله مهمی است. متأسفانه خیلی از اعضای دولت و حتی حامیان آن، همینجا را اشتباه رفتهاند. به یک معنا، آنان منظور از حرف زدن با مردم را تشریح وضعیت دولت در زمان رئیس سابقش پنداشتهاند و برای این تصورشان هم دلایل درست و نادرستی دارند. 2. در این مدت برخی مواقع شده که اعضای دولت مواجهه اشتباهی با مردم داشتهاند؛ یعنی ارتباط برقرار کردهاند اما نادرست. نمونهاش کم نیست. حتی برخی مواقع کار به جایی رسیده که آن فرد دولتی مجبور به عذرخواهی شده است. 3. در این میان برای این حرف نزدن، به میان مردم نرفتن و با ملت مواجه نشدن، برخی هم بودهاند که دلایل منحصربهفردی داشتهاند. جانکلامشان این است که این نوع رفتار حکومتی، چیزی نیست جز حرکتهای پوپولیستی.
4. آقای روحانی گفتهاند: «باید روزانه با مردم مشکلات را در میان بگذارید و اگر مسئلهای پیش میآید، مردم باید بدانند.» پرسش این است که شما از ابتدای همین دولت دومتان چندبار با مردم حرف زدهاید؟ چهقدر از مشکلها گفتهاید؟ تاچهاندازه درباره آینده حرف زدهاید؟ وقتی شما پیرامون مهمترین فاکتورهای زندگی مردم سکوت میکنید، پاسخ این پرسشها را یا مخالفان داخلی دولت شما به شکل دلخواه خودشان و به صورت «دیدید گفتیم» خواهند داد یا اینکه مخالفان و معاندان خارجی نظام جمهوری اسلامی با همان سبکوسیاق خودشان آنها را مطرح میکنند. 5. یکی از نقاط متمایزکننده آقای روحانی از سایر رجال سیاسی ایران، فن بیان فوقالعاده ایشان است. به جرأت میتوان گفت وقتی در تمام نظرسنجیها در فاصله زمانی ده روز مانده به انتخابات وضعیت او از نگاه تحلیلگران سیاسی نگران کننده تفسیر میشد، او کسی بود که سرنوشتاش را تغییر داد. سخنرانیهایی در شهرهای مختلف انجام داد و کار انتخابات را یکسره کرد. در سال 92 نیز همین وضعیت برقرار شد. وقتی آمد چندان رأی قابلتوجهی در نظرسنجیها نداشت؛ اما سخنان او در گفتوگوی ویژه خبری و نیز آن مناظره معروف، بهطورقطع از دلایل رشد رأی او محسوب میشود. پرسش مهم این است که چرا ایشان که با همین توان سخنوری توانسته سهم بزرگی درجلب نظر مردم داشته باشد و خودش را دو بار نفر اول پاستور کند، درتمام ماههای اخیر سکوت کرده است. آقای روحانی شما که به وزرای خود دستور حرف زدهاید و گفتهاید که بیشتر این اتفاقها بهخاطر حرف نزدن است، پس از خودتان شروع کنید. مردم منتظرند و حوصله فراوانی هم برای گوشکردن دارند. دیروز را به حال خود بگذارید؛ از امروز بگوید و فردا. آقای رئیسجمهور لطفاً با ما حرف بزنید.