گزارش یک روز در مجلس شورای اسلامی از این منظر؛
تعداد بازدید : 112
ماجرای نیمروز در بهارستان
نویسنده : دریاوفایی
برای خبرنگار جماعت یکی از روزهای خوب کاری، روزی است که از لحظه خارج شدن از منزل تا زمان بازگشتش بتواند حامل اخبار واقعاً خوش و نه کلیشهای، برای مردم باشد، اما غالباً چنین آرزویی محال است خصوصاً اینکه حوزه آن فعالیت سیستمهای کلان تصمیمگیر مثلا مجلس و اینها باشد. آنچه در ادامه میخوانید ماجرای نیم روزی از حواشی بهارستان و بهارستان نشینهای خودمان است.
روز / خارجی / ساعت 7 و 30 دقیقه صبح
(میدان بهارستان، خیابان مصطفی خمینی، خیابان مجاهدین)
آخر ایستگاه است، تندیس بزرگ آیتالله مدرس درمیدان بهارستان که با دست به ساختمان مجلس شورای اسلامی اشاره دارد را میتوان از پشت شیشههای غبارآلود اتوبوس دید. صدای غرغر راننده اتوبوس از نخواندن دخل و خرجش، ترکیدن ناگهانی لاستیک سمت مسافر وهمهمه مسافران، ملودی نازیبایی را درهمین ابتدای صبح درذهنت بالا و پایین میبرد. با سلام وصلوات راهی برای خروج پیدا میکنی و تصویراتوبوس زرد رنگ که حالا شباهت بیشتری به سکته زدهها پیدا کرده را با هیبت باشکوه آیتالله، درلابهلای افکارت بایگانی میکنی و راهی ادامه مسیر میشوی.
برای عبور ازخیابان مشرف به این میدان یعنی مصطفیخمینی، یا باید الفبای آکروبات را بدانی یا تجربه «نیتفوراسمیت» بازی را داشته باشی، نبود چراغ خطر زحمت چندثانیه توقف را برای رانندگان کم کرده است. البته در مواقعی که قرار است مقامات به این محدوده آمد و شد داشته باشند با خیال راحتتری میتوانی طول و عرض این خیابان را طی کنی. در آن سوی میدان، وجود چهارکیوسک نگهبانی در نیم ضلع ساختمان مجلس و قدمهای استوار لباس خاکیها و لباس سبزها، صلابت بخش بهارستان است. «خسته نباشید» هررهگذری را پاسخ میدهند وکمی جدیتر تذکر میدهند «فیلم و عکس ممنوع»... صدای گوشنواز گیتار از آن سوی خیابان، مقابل ورودی ایستگاه مترو بهارستان اندکی فضا را تلطیف کرده است. جوانکی با تهریش مشکی، موهایی که اتفاقاً دماسبی نیست و وقتی از حال و اوضاعش میپرسی، با بیتفاوتی نگاهی به هیبت ساختمان مجلس میاندازد و میگوید« مدرک و دانشگاه که به دردم نخورد. بازهم دست مردم درد نکند، لقمه بخور و نمیری در میآورم»...کمی جلوتر یعنی دقیقاً کنار دوساختمان وزارت ارشاد و برنامه بودجه، بازارگرمی خانم جوانی جلب توجه میکند که سعی دارد تعداد بیشتری از نان شیرمال و کلوچههایش را بفروشد... این تصاویرکه حالا اشاره دست آیتالله مدرس را معنادارترمیکند، تا پیادهروی مقابل ورودی اصلی ادامه دارد... درست کناردیوارهای بتونی مجلس، صف عریض و طویل کارگران پلاکارد به دست سلولهای خاکستری مغزت را فعالتر میکند، اما به قول دوستی اگر دست به ریکورد ومصاحبه ببری مسئولیتش با خودت است و دیگر هیچ.
روز / خارجی / ساعت 8 و 15 دقیقه صبح
(محوطه مجلس، ورودیهای 1،2،3،4)
پس از تحویل لوازم ممنوعه از جمله تلفن همراه و انواع خوراکی به واحد تحویلداری آن سوی خیابان، میتوانی از ورودیهای 1 تا 4 عبور و سپس به ساختمان اصلی وارد شوی. سالهای سال هم که پرسنل، کارمند وخبرنگار مجلس شورای اسلامی باشی همچنان باید با دقت توسط چهار ایستگاه کنترل نظامی، مورد بازرسی قراربگیری. این سختگیریها از آن جهت است که حتی پشه هم نتواند مخل امنیت خانه ملت شود چه رسد به داعش و دشمن...برای دقایقی تماشای ساختمان عریض و طویل درحال احداث دفاتر نمایندگان در آن طرف محوطه باعث میشود یک لحظه گامهایت با گوشتهای له شده و آویزان از لاشه آن پرنده خاکستری رنگ که دقایقی قبل درآسمان بهارستان چرخ میزد، برخورد کند. سبیلهای خونین گربه چاق و چله که با عبور هرعابری خودش را لابهلای شمشادها پنهان میکند، آخرین ضربه کاری برای فروریختن روح و روانت است. اما لحظاتی بعد، درسالن آخرین ایستگاه بازرسی، دیدن چهره متبسم مسئولان ارائه کارت تردد خبرنگاران مانع از دست رفتن انرژی صبحگاهی میشود. دقایقی نمیگذرد که سلام و صبح بخیر یکی از پرسنل قدیمی، جو را از یکنواختی درمیآورد. عموجهان صدایش میزنند، مسئول واحد تلفن در کریدور اصلی «خبرنگاران و نمایندگان» است. حدوداً 40 سال از عمرکاریش در مجلس سپری میشود. ادوار مختلف را تجربه کرده و خاطراتش از زمان آیتاللهخامنهای که روزگاری نماینده بوده همچنین آیتالله هاشمی و دخترش فائزه که دختر بچهای هشت ساله بوده و بعضاً همراه پدرش به صحن میآمده شنیدنی است...تاثیرغذای سالم و ورزش را میتوان از استایل و راه رفتنش متوجه شد. موهای فرفری بسیار ریز، یکدست سفید، عینک گرد قاب نقرهای، صدایی که نیاز به بلندگو و ادیت ندارد و لبخندی که با خطوط چهرهاش عجین شده از وی شخصیتی کاریزماتیک ساخته است. انگیزهات برای شروع یک روز کاری دیگر با شنیدن شیرین گفتاریهای عموجهان با آن لهجه غلیظ تهرانیش دوچندان میشود...با زدن کارت از آخرین گیت ورودی چهار رد شده و وارد حیاط بعدی میشوی. لباس خاکیها با اسلحه شانهای و کلت دائماً درحال مراقبت و آمد وشد هستند.
روز / داخلی / ساعت 8 و 40 دقیقه
(سالن همکف، طبقه اول، کریدور خبرنگاران و امور اخبار)
همچنان برای ورود به هر بخش باید از گیتهای الکترونیکی رد شوی. یک مأمور هم درکنارهرکدام مستقراست. معمولاً مبلهای سبزرنگ لابی، خالی از ارباب رجوع نیست. پوششها به گونهای است که تشخیص پرسنل و بعضاً مراجعان با نمایندگان اندکی سخت صورت میگیرد. کت وشلوار نوک مدادی و سورمهای و گاها حتی رنگ و مدل کفشها هم شبیه به یکدیگر است. بنده خدا یکی از مراجعان که میگفت از سیستان و بلوچستان آمده بعد از دقایقی توضیح و درخواست تازه متوجه شد که طرف مقابلش هم یک ارباب رجوع است. البته از محتوای صحبتها نیز میتوان متوجه شد که کدام نماینده است و کدام نیست.با پلهها به سمت طبقه اول بروی سریعتر از آسانسور میرسی. نوشتههای تابلو هوشمند نصب شده در ورودی کریدور، بازهم حاوی پیام تسلیت به یکی دیگر از نمایندگان است. خوشبختانه برای این ورودی و ورودی صحن به حضور دو مامورنظامی کفایت شده و کارتت قابل رویت باشد کافیست. تعدادی از خبرنگاران خانه ملت و خبرگزاریها کارشان را از همان هفت و نیم صبح شروع کردهاند. در این ساعت به ندرت اعضای کمیسیونها را میبینی که برای مصاحبه در خارج ازگود صحن حاضرشوند مگر اینکه قانون جدیدی به تصویب رسیده باشد و بخواهند برای توضیحش در مقابل دوربین شبکههای مختلف خبری و سپس رسانههای مکتوب قراربگیرند.
روز / داخلی / ساعت ساعت 8 و 55 دقیقه (صحن علنی مجلس)
در صحن علنی صدا به صدا نمیرسد. از این بالا یعنی جایگاه خبرنگاران تقریباً همه موارد قابل رصد است. نمایندهای درحال قرائت نطق پیش از دستور است. تعدادی از نمایندگان درگوشه ای از صحن مشغول گپ و گفتند. عدهای در مقابل جایگاه سرهایشان درهم فرورفته ومتفکرانه گرم برنامهریزی هستند. چند نفری کاغذ به دست بدو بدو از این طرف صحن به آن طرف درحال جمعآوری و توجیه موافقت با طرح و پیشنهاداتشان هستند. آن بالا در جایگاه هیئت رئیسه جمعی دیگر از نمایندگان اطراف لاریجانی حلقه زدهاند وسخت مشغول چک و چانهزنیهای همیشگی. برخی از نمایندگان هم که منضبطترند صندلیهایشان را ترک نکرده و با آرامش سردرلاک تلفنهای همراهشان لحظاتی لبخند میزنند وگاهی زمزمهای میکنند و خلاصه همانگونه که چایشان را نیز هم میزنند هر چند دقیقه یکبار نگاهی به ناطق انداخته ودرواکنش به نطقش می گویند«احسنت»... برخی هم البته نه راه میروند، نه سرشان درتلفن همراه است نه چای و تنقلات میخورند و نه به خاطرنگاه حزبی خود سعی دربرهم زدن صحبتهای ناطق دارند. تمام حواسشان به کلمه کلمه نطق پیش از دستور است.
ساعاتی بعد نوبت به رأیگیریها میرسد. آن سناریو همچنان ادامه دارد تا جایی که رئیس جلسه مجبور میشود این باربا صدای اندکی بلندتر تذکردهد« آقا، شلوغ نکن»،« آقای... لطفاً برو سرجایت بنشین»، «لطفاً همه نمایندگان دررای گیری مشارکت کنند»، «آقا مگه باشما نیستم»، « اتاق فرمان لطفاً میکروفن نماینده... را خاموش کنید»،« اون وسط چه خبره»، «ای بابا، لطفاً شلوغ نکنید»، و چند ثانیه بعد « تصویب شد، پایان رأی گیری»...جملاتی که اگر یک روز درفضای صحن طنینانداز نشود تعجبی است. در این لحظات واکنش یکی دو نفر که تا نیمهها از جایشان بلند شده و دستهایشان را به اشاره تکان میدهند جالب توجه است تمام حجم صدایشان را درگلو میاندازند تا واژهای ناشنیده باقی نماند، خطاب به ریاست جلسه«آقای دکترشما خودتان اجازه نمیدهید ما حرف بزنیم، اصلاً به صحبتهای ما گوش نمیدهید. مردم درحوزههای انتخابیمان از ما گلایه دارند. به ما میگویند پس دارید درمجلس چکار میکنید...» بعد در همان حال عدهای در این سوی صحن به نشانه تأیید سرشان را پایین و بالا میبرند. علی لاریجانی با لحنی ملایم پاسخ میدهد«خب حالا شما براعصابتان مسلط باشید، همه ما دراینجا برای رفع مشکلات مردم جمع شدیم».
این بالا درجایگاه خبرنگاران اما تمام حواسها جمعجمع است مبادا جزئیاتی از قلم بیفتد. ریز و درشت اخبار و مصوبات و اصلاحیهها به سرعت نوردر خروجی خبرگزاریها قرارمیگیرد. بازارمصاحبه با روسا، سخنگوی های هیئت رئیسه، اعضا کمیسیونها و...حسابی گرم است. احساس رضایت را میتوان از لبخند غرورآمیز مسئولان امور اخبارمجلس و روابط عمومی متوجه شد.
صدای خوش آمدید و معرفی گروه میهمانان فلان نماینده، از تریبون هیئت رئیسه به گوش میرسد. به ترتیب درقسمت میهمانان، مستقر میشوند. گرفتن عکسهای سلفی با صحن و سرای مجلس شورای اسلامی در پوزیشن های مختلف و هیجاناتشان از دیدار نزدیک با نمایندگان والبته درگوشی حرفزدنهای برخی نمایندگان با بعضی خبرنگاران که«جلوی میهمانها نیز از من مصاحبه بگیرید» و غس علیهذه. خود حدیث مجمل دیگری است که دراین مقال نمیگنجد.
عقربههای ساعت وقت حضور در کریدور نمایندگان و خبرنگاران را نشان میدهد. در این قسمت مصاحبههای بیشتری میتوان انجام داد.
روز / داخلی / ساعت 11 و 50 دقیقه
(کریدور نمایندگان و خبرنگاران)
پایههای دوربین عکاسی و فیلمبرداری یکییکی درگوشهگوشه کریدور کاشته میشود. صدای عموجهان در فضا پیچیده« آقای... نماینده بروجرد درب ورودی»،«آقای... نماینده آستانه سالن مصاحبه». حتی در ترافیک پیجهایش، با همان نشاط اولیه صبحگاهی سوال همه مراجعان را پاسخ میدهد. در این کریدور هم تقریباهیچ خبرنگاری بیکارنیست، مصاحبه پشت مصاحبه. جلوتر میروی و منتظر میمانی تا صحبت نماینده ... با مسئول دفترش تمام شود. ارباب رجوعی که البته از آن کت و شلوارسورمهایها نیست جلو آمده و درخواستی را مبنی بر رسیدگی به وضعیت شیلات و کشتیرانی به وی اعلام میکند. درخواستش از سمت نماینده بدون واکنش میماند. مجدداً موضوع مطرح میشود ونماینده صرفاً به یک لبخند بسنده میکند. گره اخم مراجعه کننده محکمتر شده میپرسد« این همه راه نیامدم که شما فقط خنده تحویلم بدهید لطفاً بگویید دراین وضعیت کسادی بازارتکلیفمان چیست؟» و درهمان حال به نماینده نزدیکتر میشود تا برگه درخواستش را نیز به او بدهد. درچشم برهم زدنی یقه کاپشنش در دست نماینده قرارگرفته و دوگام به عقب پرت میشود. درهمان حالت خطاب به ارباب رجوعش پاسخ میدهد« آقا به من چه، نمیدانم چکارکنید. مگرشهرتان فقط من یک نماینده را دارد؟». بلافاصله مسئول دفتر ادامه صحبتش را قطع کرده و میگوید« ببخشید دکتر خبرنگاران منتظر انجام مصاحبه با شماهستند»... مراجعه کننده لباسش را مرتب کرده و درحالی که سعی میکند شرم و بغض صورتش را پنهان کند میگوید« هم خدا دید و هم خبرنگاران... این طریقش نیست دکتر». مکثی کرده و از کریدورخارج میشود.
خوشبختانه اکثر نمایندگان در حضور برای مصاحبههای خبری مضایقه نمیکنند، اما کاش در کنار همه صحبتها و پاسکاریهایشان، به این سوال که« آیا خبرویژه و خوشی برای مردم دارید؟» پاسخ نمیدادند«نه متاسفانه خبرخوشی نداریم».
کمی آن طرفتر نمایندگانی که میهمان و ارباب رجوع دارند درحالی که نامههای درخواستشان را میگیرند آنها را به صرف ناهار و پذیرایی دعوت کرده و راهی سالن غذا خوری میشوند.
خوشبختانه اکثرنمایندگان تا آخرین دقایق پاسخگوی خبرنگاران و ارباب رجوعهایشان هستند به طوری که گذشت زمان و پایان وقت مصاحبه را متوجه نمیشوی تااینکه با صدای تذکرمامور سالن به سمت خروجی هدایت میشوی.
روز / داخلی / ساعت 13 و 40 دقیقه
(سالن همکف، زیرزمین غذاخوری)
هرچند دیررسیدهای، اما فیش غذایت محفوظ است. در بین همکاران و بعضی پرسنل مجلس به «عمو فیشی» معروف است. انگار گره اخمهایش را به چهرهاش دوختهاند، اما سعی میکند مهربانیش را با سرعت درکارش نشان دهد. در دو سالن کوچک غذاخوری نیز تحلیل دیدهها و شنیدهها چاشنی غذاخوردن خبرنگاران است، اما مشتاقی بدانی چرا غذاخوری نمایندگان با خبرنگاران جداست. اینگونه گفته میشود که« از زمان انتشارماجرای غذاهای متنوع و میوههای پذیرایی نمایندهها در محافل رسمی و غیررسمی، به اصطلاح سفرههایشان را جدا کردند». اما گفته میشود تغییرات فقط در مرزبندی بین خبرنگار و نماینده بوده ولاغیر... مجدداً طبقه اول یعنی کریدورامور اخبار و رسانهها همچنان پرهیاهوست. خبرنگاران خانه ملت و خبرگزاریها گاها تا پنج بعدازظهرمشغول دریافت و بارگذاری اخبارلحظه به لحظه هستند.
روز / خارجی / ساعت 15 (محوطه مجلس، خیابان مجاهدین، مقابل ساختمان بهارستان)
پس ازطی کردن همان مراحل اولیه عبور از گیتها به آخرین حیاط بهارستان میرسی. گفتوگوهای ارباب رجوعهایی که درحال تردد هستند توجه تو را جلب میکند. به علمک برق وسط حیاط تکیه داده موهای جو گندمیش را مرتب میکند، تسبیح دانه درشتش را درجیبش گذاشته و روبه دو نفردیگر که آنها نیز همسن و سال خودش هستند میگوید« از صبح تا الان صبرکردیم بازهم منتظربمانیم شاید بتوانیم خودش را ببینیم، آخر مسئول دفترش که جواب درست حسابی نداد. مرتب میگویند بروید مجلس حتماً کارتان راه میافتد. این هم مجلس، نماینده ما کجاست. خودش که موبایلش را جواب نمیدهد هیچ اصلاً نمیآید دوکلام حرفمان را بشنود».
آن طرفتر کنار باغچه، زوجی با چند پوشه و برگه دردست، نگاهشان به درب ورودی دوخته شده است. مرد جوان این پا آن پا شده درحالی که برگهها را لای پوشه زردرنگ میگذارد میگوید« 12 ساعت راه کوفتهایم آمدهایم اینجا بلکه از نزدیک به دردمان برسند تازه میگویند بروید هفته بعد بیایید». همسرش بلافاصله جواب میدهد« اصلاً از اینجا تکان نمیخورم، میمانم تا بالاخره یک نفرجواب درست و حسابی به ما بدهد»و همان جا کنار بوته گل صورتی مینشیند. نزدیک درب خروجی، اما دوسه نفر دیگر از مراجعان خوشحال به نظر میرسند صحبتهایشان شنیده میشود که می گویند«واقعاً خدا برایش خوش بخواهد. به این میگویند نماینده. چشمهایش از خستگی باز نمیشد بنده خدا رنگش پریده بود، اما دیدید چطوردنبال کارمان را گرفت. خدا خیرش بدهد».
... آخرین ایستگاه بازرسی را این بار بدون معطلی رد کرده و وارد خیابان میشوی. گروه دیگری از تحصنکنندگان مقابل مجلس شورای اسلامی ایستادهاند و بدون اینکه شعاری بدهند پلاکاردهای حاوی«...خجالت خجالت»و« پولهایمان کو؟» را بالای سرشان گرفتهاند. در حاشیه پیادهرو نیز پیرزن میانسالی بساط لیف، سنگ پا، کیسه یزدی و شانههای چوبیش را پهن کرده و از عابران تقاضای خرید دارد. امروز هم روز کاری چندان دلچسبی نبود.