درباره سریال «مانکن» که این روزها در شبکه نمایش خانگی سروصدا به راه انداخته است
تعداد بازدید : 3
اسنوبیسم علیه معرفت
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی
مانکن به واقع یک غربگرایی هیجانزده است. یک اثر ظاهری که تنها آینهای مخدوش از جامعه دچار عقده را به نمایش میگذارد. روابط در مانکن به تعلیق جسمی – اقتصادی بستگی دارند و داستان به استناد وقایع قابل پیشبینی پیگیری میشود.
ایدئولوژی سخیف
اسنوبی واژهای است که مارسل پروست در شاهکار ادبی خود «در جست و جوی زمان از دست رفته» نسبت به شخصیتهایی به کار میبرد که در باتلاق ثروت و تازه به دوران رسیدگی دست و پا میزنند. این واژه را باید به شخصیتهای محکوم به فنای بابک کایدان (نویسنده سریال) نسبت داد چرا که نمیتوان معرفت را در رفتار عاشق و معشوق داستان دید. حسین سهیلیزاده نسبت به آثار پیشین خود: فاصلهها، دلنوازان، ترانه مادری و ... نه تنها گامی به جلو برنداشته است بلکه با انتخاب چهرههایی متظاهر (به لحاظ بصری) سعی در جذب مخاطب به هر شکلی داشته است. لیندا کیانی، شبنم قلیخانی، امیرحسین آرمان بازیگرانی هستند که پیش از کنش و واکنش رئالیستی، مخاطب را نسبت به ظاهر خود فریب میدهند و چنین المانی ابداً کاربرد هنری در یک اثر رسانهای – خانگی نخواهد داشت. چنین ایدئولوژی را میتوان با سریالهای ترک و بعضاً آمریکای جنوبی مقایسه کرد که تنها هدف، سرگرمی به وسیله جاذبه ظاهر است.
اگر باران ببارد
بیان ضعیف عشق در این اثر فاجعهای است غیرقابل بخشش. عشق پیش از این به بهترین شکلهای ممکن توسط نویسندگان و مولفان سینما – ادبیات روایت شده است. پسر، تن به فروش خود برای حفظ خانواده و خود میدهد و دختر با پدری ضعیف و وابسته به مواد مخدر زندگی میکند که این مواضع هیچ جای تعجب و جذابیت برای مخاطب ندارد تنها عنصری که مخاطب هنر گریز جامعه ما را جذب این سریال میکند لباسی است که بازیگران به عنوان مانکن در نقش ویترین اثر پوشیدهاند. به همین خاطر فرمول اشتباهی که مؤلف در این اثر پیش گرفته است به زودی با شکست مواجه خواهد شد. چه اصراری برای نشان دادن تفاوتهای جامعه غنی و فقیر از نظر ثروت است آن هم با به تصویر کشیدن تارموهای بیرون زده متوسل به کلاه گیس. آیا یک جامعه اسنوبی هیچ نشانه دیگری ندارد. غباری از فرهنگ گسیختگی بر تن مانکنهای ایرانی نشسته است که امیدوارم با بارانی سیلآسا پاک شود.
درک یک جامعه مدنی
حسین سهیلیزاده که پیش از این ثابت کرده بود هدف از ساخت یک اثر نقش رسانهای آن است و تاثیرگذاری بر جامعه خوابی تعبیر ناشدنی است که از آثار وی انتظار میرود، این بار سطح عملکرد خود در کارگردانی را نیز کاهش داده است. زرق و برقهای جامعه قدرتمند از نظر ثروت با تصویرهایی که از زندگی همتا (بیاتی) نشان داده میشود کمترین تناقض سطح اجتماعی را ایجاد نمیکنند. نه پوشش کاوه (آرمان) نه رفتار کتایون (زارعی) و نه شکل زیستن بهرام (فرزین) تناقض موجود در اختلاف طبقاتی را به نمایش نمیکشد. از طرفی افسون (قلیخانی) به بدترین شکل ممکن نسبت به نقش خود در مریم مقدس پشت کرده است. بازیگر ابداً اجازه ندارد چهرههای متفاوت را به قیمت دگردیسی جامعه و ایفای نقش تخریب کند. همین کنش را مریلا زارعی با ایفای نقش کتایون داشته است. به عنوان مثال دنیل دی لوئیز بازیگری که عمیقاً معتقدم نقش را بیش از مؤلف درک میکرد هرگز چهره پیشین خود را با ایفای نقش جدید از بین نبرد، اما به وفور میبینیم که بازیگران در این اثر اندک چهره به یاد ماندنی خود در ذهن جامعه را حذف میکنند. بازیگری که جامعه خود را درک نکند جامعه نیز با اثر و شخص بازیگر ارتباطی برقرار نخواهد کرد.
تنزل هنر
به نظر میرسد با گذشت زمان هنر از اهمیت و تأثیرگذاری کمتری برخوردار میشود. نه به خاطر مخاطب و جامعه، به خاطر انسانهایی که خود را از مخاطب و جامعه جدا میدانند. نخستین درکی که بر هر هنرمندی واجب است ارزشیابی موضعی است که وی نسبت به جامعه میگیرد. در واقع کارگردان با ارائه تصویر جامعه خود میزان درک و تفسیر خود از موضوع را بیان میکند. هیچ کدام از آثار سهیلیزاده مسئلهای مطرح نمیکنند که راه حلی ارائه
دهند. تنها آینهای شکننده در دست دارند که در بازتاب نمای بیرونی و درونی ناتوان هستند. نقطه ضعف بزرگ سریال مانکن در شکلگیری و هدف سریال است. سریالی که تا به اینجا سه قسمت آن عرضه شده و مخاطب تکرار روند سریالسازی رسانهای سهیلیزاده را این بار در قالب شبکه نمایش خانگی میبیند. آدمهایی که گذشته مشترکی دارند و در آینده انتقام آن را میگیرند. در نهایت مانکن یک سریال فریب دهنده به لحاظ بصری و مفهومی است که مخاطب را نسبت به وضعیت جامعه و وظیفه هنری خود دور میزند.