از بین رفتن شانس آمریکا در مذاکره با ایران درحاشیه اجلاس سازمان ملل، یکی از مهمترین رویدادهای این روزهای عرصه سیاست بینالملل بود. این اتفاق دقیقاً پس از آن افتاد که «مکرون» در تلاشهای پیدرپی سعی داشت معامله میان تهران و واشنگتن را پس از خروج «ترامپ» از برجام جوش دهد. اما آنچه رقم خورد، ناکامی اروپا در آشتی دادن و برقراری صلح بود. نتیجهای که بیش از هرچیز، اهمیت همان میانجیهای سنتی آسیایی و همسایه ایران را بیشازپیش نمایان ساخت. حال شاید جالب باشد که ببینیم میانجیهای مطرح درباره تنشزدایی در خاورمیانه چه کسانی هستند؟
عمرانخان؛ زیر بلیت تهران
نخستوزیر پاکستان، یکی از نخستین گزینههایی بود که از طرف آمریکا و عربستان بهعنوان یک عنصر میانجی مطرح شد. او البته از برخی جنبهها زیر بلیت ایران بود؛ در ماجرای مجادلات میان افغانستان و پاکستان، همچنین درگیری هند و پاکستان بر سر کشمیر، ایران طرف پاکستان را گرفت. این موضوع درحالی است که ایران بهصورت عادی باید بهخاطر ماجرای عدمنظارت ارتش و پلیس پاکستان به مرزهای مشترک با ایران که اسباب ورود تروریستها و قاچاقچیان را به کشور فراهم آورده است، از دست دولت «عمرانخان» شاکی باشد. همچنین وی بعد نیز پس از دیدار با «بنسلمان» ادعا کرد که ولیعهد عربستان از او خواسته برای کاهش تنش پادرمیانی کند.
عیار دیپلماتیک سلطان عمان
«سلطان قابوس» و عمانیها سالهای سال است که قبل از پیروزی انقلاب نیز زیر بلیت ایران هستند.همانطورکه امروز «بشاراسد» قدرت خود را در سوریه به لطف ایران دارد، ایرانیها نیز در ماجرای شورش چریکهای عمان و یمن جنوبی شرکت و نقشی بیبدیل در حفظ حکومت خاندان سلطان قابوس داشتند. از طرفی، ریشه عمانیها به خوارج میرسد و با توجه به خوانش محافظهکارانه و صلحطلبانه آنان از دیدگاه خوارج، آنها معتقدند که هرگز نباید دو کشور یا دو گروه مسلمان در برابر هم قرار گیرند و نزاع تنها میان کفار یا میان مسلمانان و کفار رخ میدهد. بههمین خاطر از دیرباز نقش عمان بهعنوان، نقشی میانجیگرایانه و صلحطلبانه بوده است. عمان از زمان «احمدینژاد» (سال91) محل گفتوگو میان ایران و آمریکا بود. میانجیگری «سلطانقابوس» در ماجرای برجام نیز قابل توجه بود. این سنت میانجیگری عمان بین ایران و آمریکا تا آنجا ادامه یافته است که «ظریف» و «روحانی» اولین دیدار خود را در اجلاس جنجالی امسال سازمان ملل که بحث امکان دیدار مستقیم «ترامپ» و روحانی» در آن جدی شد، به دیدار با وزیرخارجه عمان اختصاص دادند!
آبه؛ همچنان امیدوار
«شینزوآبه» یکی دیگر از میانجیهایی است که اخیراً به بازی میانجیها دعوت شده است. حضور بیسابقه نخستوزیر ژاپن در ایران آنهم بعد از 40 سال، خود نمادی از شکلگیری یک میانجی جدید در بازی بود. دیدار جنجالی وی به همراه نامه «ترامپ» با شخصیت سیاسی اول ایران یعنی آیت اله خامنهای، پایان امیدواری او برای ایجاد آشتی میان ایران و آمریکا نبود، بلکه سایر اظهارات و سخنان اخیر وی نیز حاکی از تلاش وی برای ایفای این نقش مهم سیاسی است. «آبه» به عنوان نخستوزیر صنعتیترین کشور آسیایی، هنوز اراده آن را دارد که بتواند بحران در آسیا را با نقش خود مدیریت کند.
عادل عبدالمهدی؛ یک میانجی عادل
بسیاری از کارشناسان سعودی از ابتدا بر این باور بودند که عراق و «عادلعبدالمهدی» نخستوزیر این کشور گزینه مناسبی برای میانجیگری بین ایران و عربستان، همچنین ایران و آمریکا نیستند. عراقیها بیشتر به ایران نزدیک هستند و قضاوت و میانجیگری آنها بیطرف نخواهد بود. این دیدگاهی است که نشریه «العرب» نزدیک به سعودیها مطرح کرد و اتهام حمله به آرامکوی عربستان از خاک عراق را نیز در آن نشریه مطرح کرد. البته خود عراقیها به این مسئله اهمیتی نمیدهند. «ناظم دباغ» نماینده اقلیم کردستان عراق در ایران اعلام کرد که رویدادهایی مثبت در زمینه شکلگیری گفتوگو و صلح میان عربستان و ایران به میانجیگری عراق افتاده است. زبان و قومیت مشترک با عربستان و رابطه اقتصادی و مذهبی با ایران، دو شرطی هستند که دولت عراق برای ایفای نقش میانجیگری از آن برخوردار است. «عبدالمهدی» از چهرههای عراقی است که مکتبهای فکری متناقضی را تجربه کرد، در جوانی به شدت پانعربیسم شده و با ظهور حزب بعث به این حزب متمایل شد. او پس از آن که افراطگراییهای حزب بعث در حذف مخالفان سیاسی فزونی گرفت، از این حزب جدا شد، به فرانسه رفت و در آنجا با «سیدمحمدباقر حکیم» و مجلس اعلای اسلامی آشنا و در دهه هشتاد رسماً یک فرد شیعی معتدل و عضو مجلس اعلای اسلامی عراق شد. سابقه گرایشهای عربگرایانه «عبدالمهدی» در کنار تشیع وی، زمینه مناسبی برای مذاکرهسازی فراهم آورده است؛ بهطوری که وی رسماً اعلام کرد که موفق شده ایران و عربستان را برای مذاکره آماده کند.
مکرون؛ میانجی ناکام
سیاست خارجی «مکرون» نیز مانند رفتار اقتصادی او چنگی به دل نمیزند. تا قبل از مکرون، فرانسه در مذاکرات مختلف (بهخصوص در زمان اولاند) نقش «پلیسبد» را در مذاکرات با کشورهای خاورمیانه ایفا میکرد؛ اما با روی کار آمدن «مکرون»، او سعی کرده به عنوان میانجی خودی نشان دهد. اما این خواسته او محقق نشد. رئیسجمهور ایران به او بارها گفت که شرط مذاکره وی با «ترامپ»، برداشتن همه تحریمهاست. مکرون، با وجود مطرح کردن این بحث، اما نتوانست مانند مرکل قاطعانه بگوید که «از نظر غرب این خواسته واقعبینانه نیست!» با این حال سیاستهای یک بام و دوهوای او در ماجراهای مختلف ادامه داشت. بیانیه مشترک فرانسه با آلمان و انگلیس در نسبت دادن بدون مدرک ماجرای حمله هوایی یمنیها به آرامکوی عربستان، همراهی با «ترامپ» در ماجرای معامله قرن در فلسطین، و سایر سیاستهای نامتوازن او، مانع ایجاد اعتماد کافی برای وی شد. «ترامپ» نیز با این ذهنیت که فشارهای اقتصادی او به ایران جواب خواهد داد، شرط ایران برای مذاکره را پاسخ نگفت و در این میان تنها مکرون بود که ناکام بزرگ صحنه سیاست بود. تلاشهای پی درپی او برای ایجاد یک عکس تاریخی که حاصل دست دادن «روحانی» و «ترامپ» بود، به سرانجام نرسید و هرچه بافته بود رشته شد.