یادداشتی برای فیلم «مشتآخر» بهبهانه اکران
تعداد بازدید : 4
محدودیت زمان
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی
«مشت آخر» ساخته مهدی فخیمزاده اثری فشرده شده از یک مدیوم تلویزیونی است که حتی به سیناپس فیلمنامه وفادار نمانده است. اگر چه فخیمزاده، خود در دو جبهه نگارش و کارگردانی فعالیت اصلی را به عهده داشته است، اما این اتفاق به کمک فرم سینمایی یک اثر تلویزیونی – اپیزودیک برنخاسته است. «مشت آخر» همچنان رویکرد دراماتیک فخیمزاده را به روایت در قالب تصویر اثبات میکند قصههایی شکآلود و سطحی، استفاده از چهرههای معلومالحال، قهرمانی شر با احساسات خیرانه، میزان سن ضدیت (زندگی فقیران در برابر ثروتمندان) و... .
نوشتن روی آب
مؤلف هرگز واژههای ساخته ذهن خود را روی آب نخواهد نوشت؛ زیرا خاصیت آب حل کردن همه چیز در خود است. اما همین که شبی از کابوس میپرد،خواب آشفته خود را برای آب تعریف میکند تا آب، قصه آن خواب را با خود به سرزمینی دیگر برد. حکایت فرم و محتوای «مشتآخر» بیان قصهای است که به جزئیات بیشتر از پیرنگ و شخصیتها نیاز دارد. اگر «دیویدلینچ» سریال تلویزیونی «توئینپیکس» را در قالب یک اثر سینمایی ارائه داد، در فرم و چگونگی به تصویر کشیدن آن بر پرده سینما باید تجدیدنظر کرد و همانطورکه دیده میشود، مفهوم سریال از اثر سینمایی این قصه متفاوت است. اما بهطورمشخص آخرین ساخته فخیمزاده تعجیل برای رسیدن به قصهای از یک مؤلف است که تا همین چند سال پیش در حالت «خوابوبیدار» مخاطب را هیپنوتیزم نگاه میداشت و بدون ترس از پایان زمان جزئیات را به نمایش میکشید. شکل تغییریافته فرم فخیمزاده در این اثر محتوای قصه او را خدشهدار کرده است تا به شکلی فرم و محتوا با یکدیگر برای رسیدن به نقطه پایانی به رقابت بپردازند و در آخر هر دو فدای خواسته مؤلف شوند. مؤلف به نحوی فرم را در محتوا حل کرده است که قصه نیز تنها یک اشل از داستانی با جزئیات زیاد است. سینما تنها جایی است که دارای محدودیت «زمان» است؛ زمان در خارج از سینما نامحدود و نامیراست؛اما زمان سینمایی ارتباط مستقیم با تعلیق سلیقه مخاطب و میزان اطلاعات دراماتیک در آن دارد.
جکیچان ایرانی
داستان قهرمانی پیرمرد که ناگفتههای زیادی دارد مخاطب را به یاد فیلم هندیهای پر مخاطره میاندازد. پیرمردی که در جوانی علاقه زیادی به مسابقات رزمی داشته است، تمرینات ورزشی فراوانی انجام میداده و حال نیز در مقابله با جوانان برای امرار معاش خود را به ناتوانی میزند و عقده را بر سر پادو تخلیه میکند، یک شخصیت منفعل است و نه یک قهرمان. در واقع عمده مشکل قصه فیلم در قهرمانپروری آن است که به مراتب نمونههای با کیفیت آن را در «خوابوبیدار» و «حس سوم» دیده بودیم. این جکیچان ایرانی که مانند شیر پیر شده از هیچ خطری نمیترسد، حال به اتفاق خانواده گمشده خود را یافت میکند و در کشمکش این ماجرا متوجه ماجرای یک قتل میشود و ... . در واقع سوراخهای فیلمنامه از حذف جزئیات حیاتی که برای یک اثر تلویزیونی نوشته شده، نمود پیدا میکنند. شخصیتها نه تعریف میشوند و نه تکذیب؛ کلیه پرسوناژهای این اثر برای کاراکتر «رحمت» با بازی مهدیفخیم زاده تلاش میکنند در یک سرهمبندی عجولانه او را نیز مستأصل بگذارند. سینمای ایران بهشدت نیاز به بازنگری در شیوه ساخت دارد. سینمایی که ابتدا کارگردان را معرفی میکند سپس فیلم را و اولویت آن بزرگنمایی چهرههایی است که پشت پرده نقرهای فعالیت میکنند و از این فعالیتشان کمتر موقعیت سینمایی تولید میشود.