نقد سینمایی «به پایان دادن اوضاع فکر میکنم»
تعداد بازدید : 4
رقص پس از خودکشی
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی
«به پایان دادن اوضاع فکر میکنم»، ساخته «چارلیکافمن» متعالیترین وجه روانی از دریچه سینماست. کافمن، با ساخت این اثر نیروی تازهای به سینمای روانشناسی بخشید. همواره قائل به این هستم که در مورد دو اثر چیزی ننویسم: اولی اثری که به موازات اندیشی درونی خود شاهکار محسوب میشود و دومی اثری که حتی توان بروز اندیشه درونی خود را ندارد. اما چه چیزی باعث شد تا درباره این فیلم بنویسم.
سردی و سبکی
کافمن، با الهام از دو سینما «به پایان دادن اوضاع فکر میکنم» را ساخته است؛ سینمای روسیه و سینمای فرانسه. درک بالای از جغرافیا و فرهنگ این دو سینما باعث دگردیسی در شخصیتها شده است. به گونهای که شخصیتها فارغ از انگاره جنسی درگیر زمان و مکانی نامعلوم میشوند. قهرمان قصه که فردی «مازوخسیم» است مدام در ذهن خود سعی دارد با پایان دادن به رابطه از این مهلکه جان سالم به در برد. داستان مانند خوابی روایت میشود که هرچه به انتهای آن نزدیکتر میشویم، ژانرهای فانتزی و و حشت شکل پیچیدهتری به خود میگیرند. ژانر روانی به دلیل تکیه بر ایجاد ترس و علت آن از سوی شخصیتها به تکامل رسیده و به عنوان هدف اصلی اثر شناخته میشود. دغدغه کافمن، در این اثر ایجاد یک مفهوم جدید نیست؛ بلکه در پی چرایی ایجاد مفاهیم جدید در زندگی بشر است و برای توضیح آن به صورت داستانی از فیلتر ساختاری عبور میکند که چگونگی را اگرچه رازآلود و در برخی سکانسها نامفهوم اما به بهترین شکل ارائه خواهد داد. برای مثال سکانسی را مثال میزنم که شخصیت زن فیلمنامه جمع را ترک میکند و برای اشاره به برودت هوا و لزوم تعجیل به ادامه سفر پشت پنجره میرود. او هنگامی که سر میچرخاند هیچ کس را در اتاق نمیبیند. با ترس نهفتهای به طبقه بالا رفته و با مفاهیمی روبهرو میشود که تا قبل از آن از سوی شخصیت نامزدش رد شدهاند. سردی و سبکی عجیبی در این شخصیت ملموس است که برای مخاطب غافلگیری بزرگی است. او در عین حالی که از وقایع هولناک در قصه جا میخورد اما هرگز خود را با مخاطب شریک این غافلگیری نمیکند. هیچ کسی از اقیانوس درون این زن خبر ندارد که چگونه میتواند با چنین پدیدههایی سرد رفتار کند. اما برای مخاطب کمکم روشن میشود که او هنرمندی است و اهل مطالعه که میتواند هر مبحث مضحکی را به صورت جدی تفسیر کند.
بیشخصیتها
از نظر قوانین فیلمنامهنویسی و داستانپردازی فیلم یک ضدپیرنگ متوحش است که هیچ قاعدهای را رعایت نکرده و این بینظمی در فیلمنامه که البته با هوشمندی از سوی کافمن انتخاب شده، خود به خود تبدیل به قاعدهای مستحکم شده است. در «به پایان دادن به اوضاع فکر میکنم»، هرگز نباید انتظار رشد و نزول شخصیتها را داشته باشیم. شخصیتها با بیمسئله بودن، سردمزاجی، غیر قابل پیشبینی بودن و البته عدم بروز خود، خود را تعریف میکنند که خود این تعریف نمادی از مازوخیسم روانی است. ارتباط نامفهوم اما عمیق میان مستخدم مدرسه و دیگر شخصیتها تنها پلی است که کافمن به دریچه کشف مفهوم در فیلمنامه خود زده است. اگر شکل فیلمنامه چه مدرن و چه کلاسیک این گونه است که هموراه نشانههایی از یک نتیجهگیری جامع و مانع گذاشته شود، این فیلمنامه به جای همه نشانههای کوچک، بزرگترین و مهمترین نشانه خود را در پایان رو میکند آدمها تنها در یک فضای آکادمیک عاشق یکدیگر میشوند. تا قبل از آن دوربین مخاطب را تهدید به نشانهگذاری میکرد حتی هنگامی که شخصیت زن تابلوهای نقاشی خود را با امضای جیک در زیرزمین خانه پدریاش میبیند. سکانس پایانی فیلم که سخنرانی جیک، مواجهه پیرمرد با خوک که هردو تمثیلی از آینده جیک هستند، گریمهای مرده وار، انتخاب فضای دراماتیک تئاتر برای برپایی یک مانیفست، دگردیسی زندگی بشر از نظر کیفی و کمی را نشانه رفته که تحت نظریات «یونگ» خود را ملزم به امیدوار ساختن مخاطب در مواجهه با زندگی پس از مرگ میکند. «به پایان دادن اوضاع فکر میکنم»، یک خودکشی ذهنی است که با رقص خاطرات مشترک در مدرسهای که دیگر نیست انجام میشود.