بررسی یک معضل جدید و البته عمیق در شهر
تعداد بازدید : 5
تاکسی متر، طنابی بر گردن تاکسی و تاکسی دار
من هر وقت قسط می دهم، نفرینشان می کنم
نویسنده : یلدا توکلی
ساعت 5 بعد از ظهر یک روز زمستانی است؛ رسمیتَرَش می شود 17. هوا سوز دارد ولی خیابان مثل همیشه شلوغ است و مردم دررفت و آمد هستند. اینجا یکی از میدان های بزرگ شهراصفهان است. ترافیک در این ساعت از روز، باعث شده تا ماشین ها در هم گره بخورند و از همین رو باید چند دقیقه ای را معطل ماند تا بتوان به رفتن ادامه داد. چراغ میدان هم سبز نشده، دوباره قرمز می شود و این مسئله ترافیک قفل شده را سنگین ترمی کند.
پرده اول : کارتخوان
داخل تاکسی می نشینم و شیشه ماشین را بالا میآورم؛ خیره می شوم به آدم هایی که ازشدت سرما، قدم ها را تندتر برمی دارند وعرض خیابان را طی میکنند. مسافران تاکسی تکمیل شده، اما انگار راننده نمی خواهد حرکت کند. سری تکان می دهد و می گوید «این هم نشد شغل؛ خدا وکیلی ببینید ما چطور نون درمی آوریم». با اشاره دستش، متوجه درگیری یکی ازمسافران با راننده تاکسی جلویی میشوم که از اومی خواهد برابر رقمی که تاکسیمترنشان داده، کرایه اش را پرداخت کند، اما مسافر زیر بار نمی رود. «این کرایه خیلی بیشتر از رقمی است که من هر روز پرداخت می کنم». راننده خسته و عصبانی ترمی شود و می گوید : «حساب ترافیک ازدستت دررفت ؛من که مجبورت نکردم، خودت خواستی کارت بزنی ، من که از خودم نمیگم. دستگاه داره نشون میده».
پرده دوم : دعوا
تاکسی دارد در یکی از خیابان های بالای شهر میرود. آن طرف خیابان، مردم دور هم جمع شده اند. تاکسی ما در ترافیک متوقف شده است. چاره ای ندارم که از همین جا این سناریوی تکراری خیابان های اصفهان را ببینم. مسافر به سمت راننده رفت و مشتی به صورتش زد. این اتفاق ناگهانی، دعوا را داغ کرد؛آن وسط چیزی پیدا نبود. دو نفر همدیگررا زدند و بقیه هم آتش بیاری معرکه را می کردند. بوق ممتد خودروها دراین میان فضا را متشنج ترکرد. به ناچار از تاکسی پیاده شدم؛ چرا که راننده ای که قرار بود ما را به مقصد برساند، مثل بقیه راننده ها به میانه دعوا رفت تا اوضاع را سر و سامان دهند .
پرده سوم : درد
راننده، تاکسی اش را در کنار خیابان پارک می کند تا نوبتش بشود و مسافر سوار کند؛ پیاده شده و از صندوق عقب، فلاسک چایِ رنگ و رو رفته اش را در می آورد. یک استکان چای می ریزد؛چهره اش خیلی خسته به نظرمی رسد. سلام می کنم؛ درحالی که در فلاکس را می بندد، می گوید «نوبت تاکسی جلویی است». خودم را خبرنگارمعرفی می کنم. استکان چای را تعارف می کند و می گوید «دست روی دلم نگذار که پر از درد است».
حاج آقا، تاکسی متر داری؟
دارم ولی کسی از آن استفاده نمی کند.
چرا؟
من چه می دونم دخترم؛ فقط می دونم چند سال پیش مجبورم کردند که بخرم.
چه کسی شما را مجبور کرد؟
تاکسیرانی مجبورم کرد. همان وقت با این پول میتوانستم «کوی راه حق» زمین بخرم. حالا آن زمین، خدا تومان قیمت دارد و این تاکسی مترهم روی دست من مانده. مردم را هم که نمی توان مجبور کرد. تازه رقم این دستگاه ها بالاتراعلام می شود. باید با این همه خستگی، با مسافر کلنجار بریم .
مسئولان به جای ما، به فکر میز خود هستند
یکی دیگر از راننده های تاکسی که از چهره اش پیداست بین 50 تا 60 سال ازعمرش می گذرد، جلوآمد تا وارد بحث ما بشود.«خیلی ازمسئولان فقط به فکرمیزخودشان هستند، نه ما. الان چند سال است که این دستگاه را به اجبار به ما فروختهاند؛ درحالی که در بازار آزاد، قیمتش خیلی ارزان تر است؛ خب که چی؟ من دو تا از این دستگاه ها دارم ولی استفاده نمی کنم؛ خودتان قضاوت کنید، یک دستگاه پوز، یک صفحه مانیتور و یک کلید قطع کن روی هم چقدرقیمت دارد که به راننده به صورت نقدی، دو میلیون و به صورت قسطی، بالای 3 میلیون تومان فروخته اند؟ الان همین دستگاه فلش خورش را می توان از خیابان طالقانی اصفهان، کمتراز 300 هزارتومان خریداری کرد. اصلا خودتان بروید و قیمت کنید؛ ببینید حتی آن دستگاه از اینکه به ما داده اند، کیفیتش هم بهتر است.چند وقت پیش مانیتورتاکسی متر یکی ازهمکاران را دزدیدند؛ رفت طالقانی، جفت آن را خرید 60 هزارتومان؛ حتی رفت تاکسیرانی و اعتراض کرد که چرا به ما اینقدر گران فروختند؟ درحالی که دربازار، رقم خیلی پایینتراست، اما هیچ فایده ای نداشت. به خدا هرکدام ازما راننده های تاکسی، باید یک خانواده را اداره کنیم ؛ این ظلم است که به ما روا می دارند و مجبورمان می کنند دستگاهی که اصلا مسافر از آن استفاده نمی کند و در بازار هم همان مدل را می توان ارزان خرید، چند میلیون به اجبار بخریم.»
پای یک شرکت خاص درمیان است
راننده دیگری که به نظر خیلی عصبانی می رسید و دل پردردی داشت، جلوآمد. تمام طول بحث، کنارهمکارانش ایستاده بود و از سیگارش کام می گرفت. وقتی حرفهای دوستش تمام شد، شروع کرد: «هیچکس به فکر رانندههای تاکسی نیست؛ همین الان به رانندههای تاکسی مبارکه پیشنهاد شده تا این دستگاه را داشته باشند، اما رقمی که قراراست از آنها، آن هم به صورت قسطی بگیرند، کمتراز1 میلیون تومان است. اصلا می دانید مشکل کجاست؟ مشکل این است که تاکسیرانی اصفهان، با یک شرکت خاص قرارداد دارد. خیلی اعتراض کردیم، اما فایده ای ندارد. شغل ما تاکسیدارها خیلی سخت است؛ درآمد زیادی هم نداریم ولی هرروز برایمان یک مشکل درست میکنند. ما به اجبار، این دستگاه را با رقمی خیلی بالاتر ازچیزی که باید، نصب کرده ایم ولی جالب اینکه ازصد تا مسافر،حتی 3 نفر هم حاضرنیستند ازآن استفاده کنند؛ چرا که نمی دانند آیا رقمی که پرداخت می کنند، درست است یا نه؟ به نوعی حق هم دارند؛ چرا که این دستگاه ها مشکل دارد و در ترافیک پول بیشتری می اندازد».
آفتاب تاکسی، غروب کرده است
راننده ای که از دور شاهد صحبت های من و همکارش بود، نزدیک شد؛ چهره اش خیلی خسته به نظرمیرسد، کلاه بافتنی به سردارد و دستانش ازشدت سرما سرخ شده است. او حرف های جالبتری می زند؛ تاکسی دیگرآفتابش دراصفهان غروب کرده؛ همین اتوبوس های تند رو را می بینید؟ مثل جاروبرقی دارد مسافرها را می بلعد و تاکسی مثل گذشته دیگرمسافر ندارد؛ مترو هم که راه بیفتد، وضع ازاین بدترمی شود؛ البته ما مخالف توسعه حمل ونقل نیستیم ولی در این میان، به ما راننده های تاکسی، خیلی ظلم شده است .
ما را مجبور کردند، تاکسی متر را با رقمی که آنها میخواهند، بخریم؛ البته اولش گفتند رایگان است؛ بعد کم کم رقم بالا رفت و حالا هم که اگر قسطی بخواهی بخری و نداشته باشی، یک جا با دو میلیون بدهی با سود 20 درصد به بالا باید آن را تهیه کنی. من خودم قسطی خریده ام و هر وقت می روم قسط آن را بدهم، اول نفرینشان می کنم؛ چرا که یک پول زور دارند از ما می گیرند.
اصفهان،بی شباهت به موش آزمایشگاهی نیست
اینجا میدان آزادی یا همان دروازه شیراز است. صدای راننده های تاکسی از دورهم شنیده می شود ؛ نزدیک که می روم، راننده ای را می بینم که با صدای بلند فریاد می زد: «طوقچی – احمد آباد ، طوقچی احمدآباد». به خیال اینکه مسافرهستم، در تاکسی را برایم بازمی کند و می گوید از زیرگذرهم می رویم؛ ازلهجه اش پیداست، اصفهانی نیست. خیلی جوان به نظر نمی رسد و سن و سالش باید بالای 50 سال باشد . وقتی متوجه می شود که مسافرنیستم و برای چه آمده ام، در را می بندد تا سرمای هوا سایر مسافران را اذیت نکند .
اخم هایش را درهم می کشد، «اجرای طرح نصب تاکسی مترها یک سالی متوقف شده بود، اما حالا دوباره دارند ما را مجبور می کنند که ازآن استفاده کنیم؛ درحالی که مردم اصلا زیرباراستفاده ازآن نمیروند. راننده های تاکسی شهرهایی مثل تهران ، شیراز و مشهد زیر بار اجرای آن نرفتند ولی اصفهان، بی شباهت به موش آزمایشگاهی در اجرای این طرح نیست و همه عیب و نقص های آن، روی ما پیاده می شود و مجبوریم این شرایط را تحمل کنیم تا اگر جواب داد، بقیه شهر ها هم این طرح را اجرا کنند. من خودم الان سه سال است که این دستگاه را دارم ولی مسافران اصلا استقبال نمی کنند؛ البته حق دارند؛ چرا که این دستگاه زمانی که ترافیک باشد، کرایه بیشتری می اندازد و خوب این معلوم است که مسافرحاضر به پرداخت نیست و همین مسئله باعث می شود تا استقبال مسافران دراستفاده ازاین دستگاه ، کم و کمتر شود»
جواب قانع کننده ای ندارند
یکی از مسافرها خودش را تاکسی دارمعرفی کرد که حالا از این شغل بیرون رفته است.
او خاطره جالبی دارد: «زمانی که ما را مجبورکردند از تاکسی متر استفاده کنیم، برایمان کلاس توجیهی گذاشتند و درمعرفی قطعات دستگاه گفتند اگر این قطعه خراب شد، اینقدر قیمت، اگر فلان قطعه خراب شد، اینقدر قیمت و خلاصه سرت را درد نیاورم، دست آخرخندیدیم و به مسئولان گفتیم، همه این قطعات که قیمتش را درآوردیم، سرجمع اگرخراب شوند به گفته خودتان، روی هم 600 هزارتومان هم نمیشود؛ آن وقت چطور به ما نقدی دو میلیون و قسطی بالای 3 میلیون می دهید؟ اما جوابی برای گفتن نداشتند؛ فقط سکوت بود و جواب های سر بالا! ما هم خدایی داریم ولی در این میان، واقعا مظلوم افتاده ایم و هیچکس به فکر ما نیست؛ شما هم خودت را خسته نکن تا به حال خیلی گزارش از مشکلات ما تهیه شده ولی هیچ اثری نداشته است.