پشیمانی پیشکش خودتان
نویسنده : علیرضا شریف منش
«پشیمانم، پشیمانم، پشیمان!» این پستی است که پس از اعلام بودجه سال ۹۷ و با شروع برخی انتقادهای بحق از آن، یکی از هنرمندان(افرادی که این روزها بازارشان در شبکههای اجتماعی داغ و البته در برخی موارد پولساز است) در صفحه شخصی خود با تعداد زیادی دنبالکننده درباره رأی خود به رئیسجمهور نوشت و همین جرقه کافی بود تا موج توابین بهراه بیفتد.قصه پشیمانی عدهای، در این روزها از شبکههای اجتماعی (یکی از شمشیرهای دولبه جامعه ایرانی) آغاز شد، محلی که هر کس هرچه میخواهد دل تنگش میگوید، جایی که در انتخابات نقش موثری ایفا کرد و درعوض در ایجاد شایعهها، شبههها و اخبار بدون منبع هم نقش انکارناپذیری دارد.پسازآن اظهار پشیمانی موج پشیمانیها آغاز شد؛ از کاربران عادی گرفته تا برخی سیاسیون، از ورزشکاران تا هنرمندان. سلبریتیها که در زمان انتخابات بیش از آنچه توقع میرفت، از آنان (در هر دو جناح) استفاده شده بود، این بار به نقشآفرینی معکوس پرداختند: پخش بذر ناامیدی و ابراز پشیمانی بر ما و هیچکس پوشیده نیست که اگر حضور سلبریتیها در انتخابات 96 نبود، کار «روحانی» بسیار سخت میشد. روحانی در سال 96 دو شانس عمده آورد: نخست اینکه، احمدینژاد رد صلاحیت شد و دهکهای پایین جامعه بهنوعی با انتخابات قهر کردند. از طرف دیگر «رئیسی» حتی با حضور «نیکزاد» هم نتوانست خود را به دهکهای پایین بقبولاند و جانشین احمدینژاد در رأی آنان شود. دوم اینکه، مشاوران رسانهای او توانستند بازیگران و ورزشکاران را راضی کنند که حامی روحانی باشند و آنان نیز سنگ تمام گذاشتند و با جنبشی در فضایمجازی توانستند روحانی را وارد پاستور نمایند. این اتفاق برای روحانی، علاوه بر اینکه یک فرصت بود، تهدیدی تمام عیار نیز محسوب میشد که بهدلیل هیجان مشاوران او در زمان انتخابات، این تهدید دیده نشد ولی اکنون در حال نمایان شدن است. اهالی هنر و ورزش به همان راحتی که وارد حمایت میشوند، راحتتر از آن پشیمان شده و هیچ ضمانتی نمیدهند که تا آخر بمانند. اکنون باید مدیریت مشاوران روحانی را نگاه کرد که چگونه میخواهند با این تهدید روبهرو شوند! اما اصل ماجرا مسئله دیگری است؛ آیا از لحاظ دیدگاه استراتژیک صحیح است به قشری از جامعه که سررشتهای از سیاست ندارند، اجازه داد تا این حد در عرصه سیاست نقشآفرینی کنند و مشق سیاست در فضای اینستاگرام و تلگرام به ما بیاموزند؟ نباید فراموش کنیم که ما مدرن نیستیم؛ بلکه در راه مدرنشدن لنگانلنگان قدم میزنیم و برای رسیدن به این مقصود، باید تعقل کنیم و شکیبا باشیم. آنقدر باید شاهد اشتباهات مسئولان، سلبریتیها و البته خودمان (مردم) باشیم تا هرفرد جایگاه خود را بشناسد و در حیطه تخصص و وظیفه خودش به فکر پیشرفت کشور باشد. تجربه شورای شهر تهران و شهرستانها تجربه بسیار خوبی در مقابل چشمان ماست. شورای شهر اول تهران را نخست با سیاستزدگی آغاز کردیم و تمام سیاستبازهای اصلاحطلب تهران در دور اول عضو این شورا شدند و شورای شهر را به عرصه بازیهای سیاسی تبدیل کردند. پس از آن در دور دوم انتخابات شورای شهر تهران که با حضور 30 درصدی مردم تهران انجام شد، شورایی مملو از ورزشکار و بازیگران تشکیل شد که شهردارشدن احمدینژاد حاصل آن شورا بود. شورای سوم و چهارم را نیز همان ورزشکاران تشکیل دادند و تهران این تجربه بد را پشت سر گذاشت تا در دور پنجم، مردم تهران و البته مدیران اصلاحطلب به این نتیجه رسیدند که شورا جای مهندسان عمران، ارتباطات و البته حقوقدانان است. در عرصه جلب حمایت سلبریتیها نیز ما باید مشق دموکراسی کنیم تا بیاموزیم که در زمان انتخابات، با تعقل و روشنگری باید رأی مردم را به سمت خود جلب نماییم تا با شومنبازی و پناه بردن به فالوورهای سلبریتیها!
روحانی ناخواسته دارد به مردم و سلبریتیها یاد میدهد که سیاست عرصهای تنگ برای آنان است و سلبریتیها با ورود به سیاستبازی، تنها خود را بیآبرو میکنند.
سلبریتیها نیز باید توجه داشته باشند که روحانی مانند رئیس دولت اصلاحات نیست تا تسلیم صحنهآرایی آنان شود. هرچه باشد رئیس دولت اصلاحات مرد فرهنگ بود و روحانی مرد امنیت. فقط تجربهای برای آنان باشد که دیگر گول سیاستبازان را نخورند و این توصیهای بود که در زمان دانشجویی مدام در دانشگاهها تکرار میشد که در زمان انتخابات، فریب سیاستبازان را نخورید چون آنان بعد از کسب رأی، نه دانشگاه را میشناسند نه دانشجو را! یادمان هست چند ماهی به انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۰ باقی مانده بود، برخی اصلاحطلبان که چهارسال قدرت را در دست داشتند، خود را در اجرای پروژههایشان شکست خورده میدیدند و لیدر اصلاحات را به عنوان کسی که عقبتر از اصلاحات حرکت میکرد، معرفی میکردند. پروژه عبور از او، از همین جا کلید خورد؛ هرچند سید اصلاحات در انتخابات ۸۰ با رأیی بیشتر از دوم خرداد ۷۶ به ریاستجمهوری رسید، لیکن همین مخالفخوانیها کار را به جایی رساند که در آخرین حضورش در دانشگاه تهران همان دانشجویانی که روزگاری مهمترین اهرم در به قدرت رسیدنش بودند، او را «هو» کرده و از حمایت او ابراز پشیمانی کردند؛ ندامتی که با تبلیغات گسترده تندروهای دو جناح، سرخوردگی بزرگی را در جامعه ایجاد کرد. درک شرایط زمان و بزنگاه تاریخی، نکتهای بود که تندروهای جریان اصلاحات همواره از آن غافل بودند.اکنون نیز چالش «پشیمانیم» دردی از کشور ما را درمان نمیکند!
هرچه باشد، اکنون روحانی رئیسجمهور ماست و باید شرایط را برای او فراهم کرد تا کشور از بحران اقتصادی موجود خارج شود. نباید با اتفاق کوچکی مانند افزایش عوارض خروج از کشور، دولت را به باد انتقاد گرفت و وانمود کرد، دولت دیگر بدنه اجتماعی ندارد.
سلبریتیها چه بازیگر باشند چه هنرمند و چه ورزشکار بهتر است به فکر پیشرفت کشور در عرصه ورزش باشند تا در المپیک آینده دوباره چشممان فقط به «تکواندو» و «وزنهبرداری» نباشد و در عرصه سینما نیز فقط به« اصغر فرهادی» دل نبندیم. در انتخابات بعدی نیز نیازی به تبلیغ آنان برای هیچ کاندیدایی نداریم. اگر شما جو مملکت را هیجانزده نکنید، مردم میدانند چگونه و به چه کسی رأی دهند. پشیمانیتان نیز پیشکش خودتان!