روزگاری متفاوت برای اصلاحطلبان
نویسنده : نازنین صادقی
اصلاحطلبان در تعیینکنندهترین شرایط دوران حیات خود به سر میبرند. آنان درست در وضعیتی که گمان میکردند به بهترین موقعیت خود بعد از سال 88 رسیدهاند حالا گویی در موقعیتی قرار گرفتهاند که پیشبینیاش دور از انتظار بود. یک اتفاق مهم رخ داده است: بخشی از بدنه آنان جداشده و راهی دیگر در پیشگرفته است. حالا ایشان ماندهاند و حاکمیتی که همچنان به آنان بیاعتماد است و البته رئیسجمهوری که با حمایت این گروه به قدرت رسیده و اکنون بینیاز از آنان به نظر میرسد. این وضعیت فوقالعاده را چگونه میتوان تحلیل کرد؟ اصلاحطلبان این روزها یک دستور کار مهم دارند: مخالفت با هر آنچه میتواند مخالف حاکمیت باشد. آنان تبدیل به قطب مقابل اپوزیسیون شدهاند. یک تغییر کاملاً محسوس که اصلاحطلبان را از همیشه متفاوتتر کرده است. در اینجا باید در سه محور اساسی بحث را ادامه دهیم: بدنه؛ حاکمیت؛ دولت. واقعیت این است که آنچه اصلاحطلبان را در چند سال اخیر نسبت به اصولگرایان برتری داده توانایی جذب رأی و سرمایه اجتماعی است. هم با طبقه متوسط ارتباط برقرار کرده و هم بخش مهمی از طبقه ضعیف را امیدوار به خود کردهاند؛ آنهم درست در شرایطی که اصولگرایان در همهمه نابسامانی آرایش سیاسی خود در هر دو طبقه اجتماعی فوق دچار دردسر شدهاند. این شرایط رؤیایی اما اکنون با چالشی تعیینکننده روبهرو شده است. بخشی از بدنه از رأس جداشده و حالا حرفهایی میزند که اصلاً شبیه خواستهای این روزهای رأس اصلاحات نیست، بخشی که شاید در حوزههایی میخواهد «بر» باشد، اما با اصلاحطلبانی مواجه است که نمیخواهند از وضعیت «با» حاکمیتبودن بههیچوجه خارج شوند. همین هم هست که وقتی در ناآرامیها شعارهای ساختارشکنانه سر داده میشود آنان به کرکسهای سرنگونیطلب یا براندازها تعبیر میشوند.
درست همینجاست که محمدعلی ابطحی رک و صریح میگوید که از اصلاحطلبان دنبال براندازی نباشید و راه شما با ما یکی نیست. هزینه چنین موضعی هم البته ریزش همان بخش از سرمایه اجتماعی است که اصلاحطلبان حاضر به پذیرش خواستههای حداکثریشان نیستند. این اما تنها نکتهای نیست که اصلاحطلبان با آن مواجهاند. در بخش دیگری از این ماجرا آنان با حاکمیتی مواجه هستند که خاطره سالهای نهچنداندور را همچنان در یاد دارند، روزگاری که میان اصلاحطلبان و حاکمیت نسبتی نامناسب برقرار شده بود. این نسبت، یک دیوار بیاعتمادی بر جای گذاشته که همچنان ارتفاع بلندی دارد؛ حتی بااینکه اصلاحطلبان باز به بخشهایی از قدرت رسمی راهیافتهاند و حتی بااینکه آنان در چند مقطع مهم تلاش کردهاند حسننیت خود را نشان دهند. فعلاً که نشان چندانی از برقراری اعتماد و کوتاهشدن دیوار بیاعتمادی دیده نمیشود.
این روزها بخشی از اصلاحطلبان از تعیین کارگروه و نماینده برای دیدارهای سطح بالای حاکمیتی جهت ازمیانبرداشتن سوءتفاهم سخن میگویند و برخی دیگر معتقدند این هدف راههای دیگری نیاز دارد. هرچه هست درحالحاظر مسئله در حد رایزنیهای درونجناحی باقی مانده است. این وسط اصلاحطلبان با رئیسجمهوری مواجه شدهاند که به شرایط جدید آنان کاملاً مشرف است و میداند که 1. اصلاحطلبان بخشی از بدنه اجتماعی خود را ازدست دادهاند؛ 2. در اعلام مواضع حداکثری از سوی رئیسجمهور از اعلام همراهی ابا کرده و راه خود را جدا میکنند و درواقع همراهبودن با حاکمیت را ترجیح میدهند؛ 3. ترجیح میدهد صحنه را بهگونهای مدیریت کند که دولت را از حمایت سیاسی و اجتماعی آنان بینیاز نشان دهد؛ 4. ترجیح میدهد از همین حالا 1400 را بهگونهای در ذهن خود به تصویر بکشد که اگر ائتلافی باقی بماند تا آن زمان از این ائتلاف یک رئیسجمهور اصلاحطلب بیرون نیاید.
اصلاحطلبان اما با همه این تفاسیر تارهای ائتلاف خود را با دولت حفظ کردهاند. اینگونه تحلیل میکنند که دولت مستقر، مستظهر به حمایت آنان است که هم توانسته رأی بیاورد و هم توانسته تداوم داشته باشد. این با دولت بودن و خود را صاحب دولت دانستن کارکردهای متعددی برای آنان دارد و مهمترین آن هم حفظ انسجام سرمایه اجتماعی باقی مانده است.
درنهایت باید گفت به نظر میرسد که اصلاحطلبان این روزها در عین داشتن اختلافهای متعدد یک سیاست چندلایه را در دستور کار خود قرار دادهاند: 1. اعتمادسازی با حاکمیت برای فراهمشدن فضای حضور مستقل در سطح بالاتر قدرت رسمی؛ 2. کمک به تداوم دولت روحانی؛ 3. جداسازی بدنه اجتماعی از «حداکثرطلبان» برای رفع سوءتفاهمها با حاکمیت؛ 4. مواجهه با برخی مواضع تند؛ 5.طراحی زمین بازی دلخواه برای رقابت با اصولگرایان؛ 6. یارگیری از جناح مقابل برای ایجاد شکافهای عمیق و غیرقابلجبران. همه اینها نشان میدهد اصلاحطلبان روزهای حیاتی و تعیینکنندهای پیش رو دارند. عبور از شرایط چندوجهی و پیچیده امروز بسیار سخت خواهد بود. آیا آنان میتوانند با هزینهای کمتر به روزهای اوج سیاستورزیشان در سطح قدرت رسمی بازگردند؟