نقدی بر سینمایی «معکوس» ساخته پولاد کیمیایی
تعداد بازدید : 5
عزیز میلیون ریالی
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی
«معکوس» ساخته پولاد کیمایی عقبگردی است به دوران جاهلیت و فیلم فارسی که بعضاً از دل آن معرفت و گفتوگوهای کوچه بازاری استخراج میشود. برداشت ضعیف و سطحی کارگردان از ساخت صفت قهرمانانه برای زن در یک جامعه مرد سالار از فیلم «عزیز میلیون دلاری» نشان میدهد سینمای کیمیاییها هنوز در «قیصر» و «گوزنها» مانده است. اگر چه «گوزنها» از مهمترین آثار سینمای ایران به شمار میرود، اما هنگامی که اثر یک مؤلف دلیل بر خود شیفتگی وی شود عملاً ارزش هنری خود را از دست میدهد.
غفلت
بحث فرماتیک بر سر فیلمهای پولاد و مسعود کیمیایی جادهای بن بست است که به هیچ گزینش اخلاقی و هنری منتهی نخواهد شد. تزریق تفکرات سینمایی پدر بر پسر باعث شده است تا مخاطب شکل امروزی فیلم فارسی را از زبان نسل خود در سالنهای سینما مشاهده کند. ساختار غیرمنسجم معکوس که فدای محتوای غیرمتعارف جامعهای از فرهنگ ایرانی شده است و ریشه و اساس تاریخی ندارد. اکبر زنجانپور که جای خالی جمشید مشایخی را در این اثر پر کرده است قشر تاریخ گذشته و زودگذرایی در فرهنگ ایرانی است که بسط هنری – سینمایی پیدا نکرده است. بابک حمیدیان که تا انتهای داستان مدام مخاطب را از بیچرایی و چگونگی شخصیت خود غافلگیر میکند در جستوجوی پدر، پسر خود را پیدا کرده و در آغوش میگیرد. از سویی دیگر شهرام حقیقت دوست که این روزها اگر چه نقش کمرنگ اما پر اهمیتی در سینمای ایران دارد کیفیت پایینی از قابلیتهای خود را ارائه داده است که ضعف کارگردانی و عدم شناخت روانی از وی را آشکار میکند. به طور کل لیلا زارع چهره مردانهای به خود گرفته است، اما غافل از اینکه چهره زنانه او به مراتب مردانهتر از اندازهای است که باید باشد.
بیعشق، بیوطن
عنوان سو تیتر این یادداشت از داستان کوتاه بابک ابراهیمپور وام گرفته شده است و بهانهای است تا به مخاطبان نسبتاً جدی سینما در ایران یادآور شویم هیچ چیز به اندازه شناخت شخصیت روانی کاراکترها در فیلم اهمیت ندارد. به لحاظ روانشناسی هر فردی باید بتواند خود را بی کم و کاست برای دیگری تعریف کند. این تعریف شامل: منطقی بودن یا احساسی بودن شخص، سوابق کاری و خانوادگی، مسیر طی شده طی سالیان زندگی، میزان رضایت از وضعیت کنونی خود و ... است که همه این ویژگیها را در یک اثر سینمایی، مخاطب باید از شخصیت فیلم طلب کند و شخصیتها حاصل خلقت نویسنده و کارگردانی است که به شخصیتها اهمیت نمیدهد و فقط میزان تأثیر دیالوگهای به اصطلاح مردانه کوچه بازاریاش بر روی مخاطب را اندازهگیری کرده است. متاسفانه قطب ضعیف سینمای ایران حاصل غرور و دستهایی است که بعضاً برای آثاری چون «قیصر» زده شده است. معکوس نه رابطه ساخته و نه تعریف درستی از مکان و زمان دارد تا مخاطب تاریخ فیلم را خطری برای تکرار خاطره پولادین نبیند. به شخصه نه سینمای کیمایی را مسئول افت کیفیت هنری این فرهنگ در کشورمان میدانم و نه پخش کنندههایی که به دنبال سود بیشتر آثاری چون «مطرب» را در سالنها عرضه میکنند؛ بلکه به نظرم مخاطب برای افزایش سطح سلیقه و انتخاب هوشمندانه برای تماشای یک اثر هنری وظیفه دارد پژوهش و تحقیق کند و نه فقط جهت گذران اوقات هزینهای برای نشستن در سالنها پرداخت کند. محدودیتهای موجود در زمینه دسترسی آسان به محصولات سینمایی جهان کار را مشکل میکند، اما بهانهای برای عدم جدیت مخاطب سینما در انتخاب فیلم نخواهد بود.
ناامیدی امیدوار کننده
به گفته مارسل پروست اسطوره همیشگیام در هنر و مشخصاً ادبیات داستانی، انسان تنها در اندوه و انزواست که یک اثر هنری ارزشمند تولید میکند. به نظر میرسد سینمای ایران به یک انزوای همه جانبه نیاز دارد تا بهار از راه رسد و برگهای زرد پاییزی را از مادیها بروبد.