یک پرسش جدی از دنیای غرب!
نویسنده : علیرضا شریف منش
آذرماه سال 94 بود که پس از حملات تروریستی به پاریس رهبر معظم انقلاب در دومین پیام خود به جوانان غربی از آنان خواستند: «اجازه ندهید ریاکارانه، تروریستهای تحتاستخدام غرب را بهعنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند.» دیروز همایشی تحتعنوان طلوع حقیقت بهمناسبت سالگرد ارسال این نامه برگزار و بهانهای برای پرداختن به ابعاد مختلف این نامه فراهم شد. رهبر معظم انقلاب از این دوران بهعنوان دوران پیچ یا دوران گذار در حوزه روابط بینالملل یاد میکنند. اخیراً غربیها هم پذیرفتهاند که در این دوران گذار بهسوی جهانی پساغربی حرکت میکنیم. درواقع و به بیان مقام معظم رهبری: «در تاریخنگاریهای جدید، رفتارهای غیرصادقانه و مزورانه دولتهای غربی با دیگر ملتها و فرهنگهای جهان نکوهش شده است. تاریخ اروپا و آمریکا از بردهداری شرمسار است، از دوره استعمار سرافکنده است، از ستم بر رنگینپوستان و غیرمسیحیان خجل است. محققین و مورخین شما از خونریزیهایی که به نام مذهب بین کاتولیک و پروتستان یا به اسم ملیت و قومیت در جنگهای اول و دوم جهانی صورت گرفته، عمیقاً ابراز سرافکندگی میکنند.»
این مسئله به معنای آن نیست که دیگر غرب در جهان اهمیت ندارد؛ بلکه حاکی از تحولاتی دورانساز در روابط بینالملل است که دیگر این تحولات نه در غرب و نه توسط غرب شکل میگیرد.نکته مهم در اینباره توجه به متکثرشدن منابع قدرت است. در این دوره منابع قدرت از حالت مادی فراتر رفتهاند و در این برهه ابعاد معنایی قدرت هم باید مورد توجه قرار گیرند؛ چراکه در این زمان چهرهسازی و چارچوبسازی دیدگاهها میتواند در تعیین تحولات بینالمللی و جایگاه کشورها نقش برجستهای را ایفا کند؛ بر همین اساس است که بعد از فروپاشی شوروی، اروپاییها هدف اصلی خود را اسلامهراسی و ایرانهراسی قرار دادهاند.
چهل سال غرب به کمونیسم توجه داشت و از آن بهعنوان خطر قرمز یاد میکرد. بعد از فروپاشی شوروی، غرب بهدنبال آن بود که اسلامهراسی را که بهعنوان خطر سبز از آن یاد میکرد، جایگزین خطر قرمز بلوک شرق کند و مقام معظم رهبری هم بهخوبی در نامه دوم خود فرمودند که غرب همواره بهدنبال ساختن دشمنی جدید برای خود بوده و این یکی از راهبردهای اصلی آنان است و از ابتدای دهه نود اسلامهراسی را پررنگ کردهاند.در غرب تفکری وجود دارد که گویا همواره ضروری است دشمن جدیدی جایگزین دشمن قبلی شود و ظهور و بروز داعش و طالبان هم در راستای اسلامهراسی و ایجاد خطر جدید برای غرب بود.
اخیراً ترامپ از عنوان تروریسم اسلامی استفاده کرد؛ درواقع آنانی که خود ایجادکننده خطر تروریسم اسلامی (داعش) هستند پشت پرده سازمانی که ایجاد کردهاند، پنهان شدهاند و بر طبل مبارزه با تروریسم میکوبند. امروز لازم است به نامه رهبری از موضع چارهجویی نگاه شود؛ آنهم زمانی که مشاهده کردیم غربیانی انگلیسیزبان در عراق و سوریه مبادرت به بریدن سر کودکان کردند و غرب باید برای این کار خود و روانهکردن قاتلان کودککش به خاورمیانه پاسخگو باشد.
مقام معظم رهبری در نامههای خودشان پرسشی آوردند: چرا کسانی که در غرب به دنیا آمدند و تحصیل کردند، در سوریه و عراق گردن کودکان را میزنند و تا اینحد از خود بربریت نشان میدهند و غرب چه پاسخی برای این تولیدات دارد؟ این پرسش مقام معظم رهبری از موضع اتهامزنی نیست، بلکه برای چارهاندیشی است.مقام معظم رهبری بهعنوان یک مصلح به آینده جامعه جهانی و خطراتی که در این دوران گذار وجود دارد توجه ویژهای دارند. ایشان در این نامهها نشان دادند که همه جهان در یک کشتی مشترک در حال حرکت هستند و درد مشترک دارند و اگر نتوانیم با یک نگرش جدید حرکتی بهسوی آینده متفاوت داشته باشیم، آنوقت با یک دنیای متفاوت و خطرآفرین روبهرو خواهیم شد. دیری نپاییدکه پیشبینیهای امام راحل درباره بلوک شرق و کمونیسم محقق شد. آیا تمدن غرب متوجه هشدارهای رهبری خواهد بود یا اینکه باید منتظر اتفاقهای جدیدی در دنیای غرب و تفکر لیبرالیسم باشیم؟!